74
غزل شمارهٔ ۶۹۱۸
بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟
با بی مروتان چه مروت کند کسی؟
گرداب را به گردش خود اختیار نیست
از گردش فلک چه شکایت کند، کسی؟
در ساحت جهان نبود غیر پای خم
یک گل زمین که خواب فراغت کند، کسی
آفاق را غبار کدورت گرفته است
کو گوشه ای که رفع کدورت کند، کسی؟
صبح وطن به دیده من کام اژدهاست
یارب مباد خوی به غربت کند، کسی
میزان غربت از زر و گوهر لبالب است
در پله وطن چه اقامت کند کسی؟
نمرود را ز پای درآورد پشه ای
بر دشمن ضعیف چه رحمت کند کسی؟
عمر شرار چشم ز هم بازکردنی است
با این حیات سهل چه عشرت کند کسی؟
پیر مغان اگر ندهد رخصت شراب
صائب چگونه رفع کدورت کند کسی؟