34
غزل شمارهٔ ۵۶۵۳
رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم
نیست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم
به کشیدن دل خود چون تهی از آه کنم؟
نیست در دست من این رشته کوتاه کنم
می کند گریه تراوش از دل من بی خواست
نیست در دست من این رشته که کوتاه کنم
چه فتاده است که از خانه نهم بیرون پای؟
من که چون چشم قناعت به پرکاه کنم
من که هر پاره دلم پیش بتی در گروست
به چه دل بندگی حضرت الله کنم؟
در وطن شد به زر قلب برابر یوسف
به چه امید برون من سر ازین چاه کنم؟
مرکز حلقه ماتم زدگانش سازم
هر که را از غم جانکاه خود آگاه کنم
پرده نکهت گل، برگ نگردد صائب
چون گره در دل صد پاره خود آه کنم؟