42
غزل شمارهٔ ۴۷۴۹
از درد بود پرسش اغیار گرانتر
سربار دراینجا بود از بار گرانتر
هرچند گرانسنگ بود کوه غم عشق
غمخواربود بردل افگارگرانتر
برخاطرآزرده من پرسش رسمی
از شربت تلخ است به بیمارگرانتر
برگوهربی قیمت من جوش خریدار
از گردکسادی است به بازارگرانتر
دردیده صاحب نظران دیده بیشرم
از ساغرخالی است به خمارگرانتر
باچهره زرین، طمع زرزخسیسان
از سکه قلب است به دینار گرانتر
بندست سبکروحتراز پند به عاشق
پرهیز ز دردست به بیمار گرانتر
چون باز کنم من سرطومار شکایت ؟
جایی که خموشی است ز گفتار گرانتر
مزدی که زاندازه کار ست سبکتر
درپله میزان بود از کار گرانتر
گرددسیه ازحرف مکرردل روشن
بر آینه طوطی است ز زنگار گرانتر
نادیدن یارست گران گرچه به عاشق
با یار بود دیدن اغیار گرانتر
از موی سفید آینه ام زنگ برآورد
این صبح بمن شد زشب تار گرانتر
بر فرق سبکروح من از طشت پرآتش
صد پرده بود طره زرتار گرانتر
بر دوش سبکروحی من دست نوازش
صائب بود از لنگر کهسار گرانتر