55
غزل شمارهٔ ۴۷۰۸
در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار
این ماه را نهفته در ابر سیاه دار
از ریشه بر میار نهال امید را
ته شیشه ای برای صبوحی نگاه دار
بی شاهد و شراب شب ماه مگذران
چشمی به روی ساقی و چشمی به ماه دار
پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند
زنهار گوش هوش به آن خیر خواه دار
بال وپری است نشو و نما را زمین پاک
پاس نفس برای دم صبحگاه دار
خودبین شود ز آینه بی غبار، نفس
دل را نهفته درته گرد گناه دار
عرض صفای سینه مده پیش غافلان
درپیش زنگی آینه خود سیاه دار
ماهی محیط را بسر از خامشی کشید
صائب به بزم باده زبان را نگاه دار