54
غزل شمارهٔ ۴۰۵۳
پروانه ای که گرد تو یک بار می پرد
از شاخسار شعله شرروار می پرد
ژولیده موی باش که سر می دهد به باد
هر کس به بال طره دستار می پرد
امروز نوبت جگر تشنه زخم کیست
کز شوق بوسه اش لب سوفار می پرد
تا در بغل کشد کمر نازک ترا
از شوق چشم حلقه زنار می پرد
کم ظرف تشنه حرکتهای ناقص است
چشم حباب از پی رفتار می پرد
بال تپش اگر دل پرخون بهم زند
رنگ بهانه جوی ز رخسار می پرد
از دستبرد سنگ حوادث چه غافل است
مرغی که شاخ شاخ به گلزار می پرد
برقطره ای ندوخته ام چشم چون حباب
موج دلم به ساغر سرشار می پرد
حسن غیور را ز نگهبان گریز نیست
چشم گل از پی مژه خار می پرد
صائب شراب شوق چنین گر اثر کند
مهر خموشی از لب اظهار می پرد