کمند وحدت ما موجه خطر باشد

که دیده غنچه که از گل شکفته ترباشد

می دو آتشه را نشأه دگر باشد

بشوی دست ز آبی که در گهرباشد

نه نامه ای است که محتاج نامه برباشد

مبند دل به حیاتی که در گذر باشد

که کوه بردل من سایه کمرباشد

که ناله در دل شب بیش کارگر باشد

کلاه مردم آزاده ترک سرباشد

که پشت شاخ خم از منت ثمر باشد

حذر کنید زدستی که زیر سر باشد

که پرده پوشی عیب کسان هنر باشد

چه ناله خیزد ازان نی که پرشکر باشد