چو ماه نو به اندک فرصتی کامل تواند شد

چه قطع ره به بال افشانی بسمل تواند شد؟

کند هر کس سفر در خویشتن منزل تواند شد

درین بستانسرا با غنچه ها یکدل تواند شد

کف خون تو گر گلگونه قاتل تواند شد

به گردون هر که چون عیسی به یک منزل تواند شد

که بر خار و خس ما هر کفی ساحل تواند شد

خوشا صیدی که از صیاد خود غافل تواند شد

که چون پروانه بی تکلیف در محفل تواند شد

زمین شور کی از تربیت قابل تواند شد؟

که در دستش درم مهر لب سایل تواند شد

محال است این که مجنون هر که شد عاقل تواند شد

محال است این که سحر چشم او باطل تواند شد

کجا قمری خلاص از سرو پا در گل تواند شد؟

که چشم دوربین آیینه منزل تواند شد

زمرکز گردش پرگار کی غافل تواند شد؟

به چوب گل دل دیوانه هم عاقل تواند شد

که هر کس دل به دست آورد صاحبدل تواند شد

که با دست تهی شیرازه صددل تواند شد

کسی کز حسن خدمت بنده مقبل تواند شد

به برگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد؟