60
غزل شمارهٔ ۲۸۲۱
مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
منه زاندازه بیرون پا، اگر آسودگی خواهی
که خون فاسد چو شد آهن ربای نیشتر گردد
نمک ریزد زچشم شور، شبنم در گریبانش
اگر داغی نصیب لاله خونین جگر گردد
غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید
اگر گرد یتیمی شسته از روی گهر گردد
به عهد ما که آمیزش کدورت بار می آرد
عجب دارم که از پیوند نخلی خوش ثمر گردد
سخن بی پرده می گویند صائب راست گفتاران
که بیجو هر بود تیغی که پنهان در سپر گردد