60
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹
اهل همت خرده خود پیش درویشان نهند
مایه داران مروت گنج در ویران نهند
با جگر خوردن قناعت کن که این دون همتان
کفش پیش پای مهمان پیشتر از خوان نهند
شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق
در شنیدن بر سخنور منت احسان نهند
محضر روی عرقناک است بر پاکی دلیل
ساده لوح آنان که تهمت بر مه کنعان نهند
نیست دست اهل غیرت دست فرسود طبیب
منت درمان به جان از درد بی درمان نهند
داغ نومیدی است صائب گوهر بحر سراب
وای بر جمعی که دل بر وعده خوبان نهند