57
غزل شمارهٔ ۱۸۲۷
مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت
مرا که مست و خرابم چه کعبه و چه کنشت
نخست پیر خرابات چون قلم قط زد
برات روزی ما بر لب پیاله نوشت
به آب شور مرا کعبه کی فریب دهد؟
که مشربم شده خوگر به آب تلخ کنشت
به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد
که توبه نامه ما با خط شکسته نوشت!
هزار بوسه سیراب می توان کردن
لب پیاله گر افتد به دست ما لب کشت
مرا که واله آن چاک سینه ام صائب
کجا گشاده شود دل ز کوچه باغ بهشت؟