61
غزل شمارهٔ ۱۶۲۸
دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت
طفل از دام تماشا نتوانست گذشت
سوز ما را نتوان کرد به مجنون نسبت
هیچ مرغی ز سرما نتوانست گذشت
دامن از خار علایق نتوان آسان چید
سیل از دامن صحرا نتوانست گذشت
گر چه از فاختگان یافت پر و بال عروج
سرو ازان قامت رعنا نتوانست گذشت
عاقبت سرد به جان کندن بسیار گذاشت
آن که گرم از سر دنیا نتوانست گذشت
دامن دولت جاوید به دستی افتاد
که ز دریوزه دلها نتوانست گذشت
دیده از روی نکویان که تواند برداشت؟
که ز خورشید، مسیحا نتوانست گذشت
صائب از خوردن می گر چه دلش گشت سیاه
لاله از باده حمرا نتوانست گذشت