87
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟
چهره روز آفتابی از فروغ روی کیست؟
آن که از رخسار آتشناک و خال عنبرین
داغ دارد عالمی را لاله خودروی کیست؟
در خم ابروی پر کار که دارد ماه نو؟
آفتاب شوخ چشم آیینه دار روی کیست؟
سرو پا بر جای را جستن خلاف عادت است
ناله قمری ز شوق قامت دلجوی کیست؟
شوخ چشمان ختن را پای گردون سیر نیست
لامکان پر گرد وحشت از رم آهوی کیست؟
پشت بر محراب، اهل دل عبادت می کنند
قبله این دوربینان گوشه ابروی کیست؟
جوهر آیینه همچون موی آتش دیده است
این تطاول از فروغ آفتاب روی کیست؟
آفتاب و ماه را در خلوت دل نیست راه
یارب این آیینه گستاخ همزانوی کیست؟
موج رغبت می زند از جوی خون چندین کنار
سرو بالا دست او تا در کنار جوی کیست؟
چون جمال لایزالی در نقاب عصمت است
عالم صورت نگارستان ز عکس روی کیست؟
گر نسیم صبحدم گل را گریبان چاک کرد
صبح را زخم نمایان بر دل از بازوی کیست؟
عالمی در جستجوی ماه اگر سرگشته اند
نعل ماه عید در آتش ز جست و جوی کیست؟
دیده ها آیینه امید صیقل می زنند
با نسیم صبحدم یارب غبار کوی کیست؟
نکهت مغز آشنایی کز تری و تازگی
می فشاند خفتگان را آب بر رو بوی کیست؟
از نمکدان که دارد عندلیب این شور را؟
طوق عنبر فام قمری حلقه گیسوی کیست؟
برنیامد جرأت منصور با دار فنا
این کمان سخت یارب در خور بازوی کیست؟
این قدر دانم که هر ساعت به رنگی می شوم
من چه می دانم دل سرگشته دستنبوی کیست؟
این جواب آن غزل صائب که غافل گفته است
جان به لب دارم، زبانم گرم گفت و گوی کیست؟