56
غزل شمارهٔ ۱۱۵۲
بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
آب و رنگ تازه ای بر روی گلزار آمده است
وقت گلشن خوش که گلریزان ابر رحمت است
چشم پل روشن که آب امسال سرشار آمده است
دست سرو بوستان، دست تیمم کرده بود
این زمان از هر رگش ابری پدیدار آمده است
عندلیبان در تلاش تنگنای غنچه اند
بلبل خوش نغمه ای گویا به گلزار آمده است
آب مروارید آورده است چشم جوهری
گوهر بی قیمت ما تا به بازار آمده است
رنگ نتوانم ز غیرت دید بر روی شفق
تا سر خورشید در کویش به دیوار آمده است
حجت قاطع بود بر پاکی دامان گل
این که در مهد قفس بلبل به گفتار آمده است
می تواند چنگ در فتراک زد خورشید را
از تعلق هر که چون شبنم سبکبار آمده است
فرصت پیچیدن دستار، مستان را نداد
در چه ساعت گل نمی دانم به گلزار آمده است
نیشکر مهر خموشی بر زبان خود زده است
کلک شکربار صائب تا به گفتار آمده است