154
غزل ۵۸۷
به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
سادتی احترق القلب من الاشواق
نشود دفتر درد دل مجروح تمام
لو اضافوا صحف الدهر الی اوراقی
آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی
اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی
بی عزیزان چه تمتع بود از عمر عزیز
کیف یحلو زمن البین لدی العشاق
من همان عاشقم ار زان که تو آن دوست نه ای
انا اهواک و ان ملت عن المیثاق
حیث لا تخلف منظور حبیبی ارنی
چه کنم قصه این غصه کنم در باقی
به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت
نکنم میل به حوران و نظر با ساقی
سعدی از دست غمت چاک زده دامن عمر
بیشتر زین نکند صابری و مشتاقی