شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۲۴۲
سعدی
سعدی( غزلیات )
121

غزل ۲۴۲

سرو بلند بین که چه رفتار می کند
وآن ماه محتشم که چه گفتار می کند
آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری
قصد هلاک مردم هشیار می کند
دیوانه می کند دل صاحب تمیز را
هر گه که التفات پری وار می کند
ما روی کرده از همه عالم به روی او
وآن سست عهد روی به دیوار می کند
عاقل خبر ندارد از اندوه عاشقان
خفته ست و عیب مردم بیدار می کند
من طاقت شکیب ندارم ز روی خوب
صوفی به عجز خویشتن اقرار می کند
بیچاره از مطالعه روی نیکوان
صد بار توبه کرد و دگربار می کند
سعدی نگفتمت که خم زلف شاهدان
دربند او مشو که گرفتار می کند