شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۱۶۱
سعدی
سعدی( غزلیات )
112

غزل ۱۶۱

کس این کند که ز یار و دیار برگردد
کند هرآینه چون روزگار برگردد
تنکدلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنند ار ز خار برگردد
به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند
ضرورتست که بیچاره وار برگردد
به آب تیغ اجل تشنه است مرغ دلم
که نیم کشته به خون چند بار برگردد
به زیر سنگ حوادث کسی چه چاره کند
جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد
دلم نماند پس این خون چیست هر ساعت
که در دو دیده یاقوت بار برگردد
گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی
گمان مبر که به معنی ز یار برگردد