شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۱۳۴
سعدی
سعدی( غزلیات )
127

غزل ۱۳۴

دلی که دید که پیرامن خطر می گشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در می گشت
هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر می گشت
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر می گشت
چو بی دلان همه در کار عشق می آویخت
چو ابلهان همه از راه عقل بر می گشت
ز بخت بی ره و آیین و پا و سر می زیست
ز عشق بی دل و آرام و خواب و خور می گشت
هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهده کم گرد و بیشتر می گشت
به هر طریق که باشد نصیحتش مکنید
که او به قول نصیحت کنان بتر می گشت