106
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ»
اى و اذکر فى الکتاب یا محمد! المنزل علیک و هو القرآن، و قیل معناه من الکتاب. مریم اسم اعجمى، و قیل عربى و هى بنت عمران بن ماثان، و المعنى اتل یا محمد على امتک خبر مریم و قصتها و صلاحها و تعبّدها لیقتدى النّاس بها. و لم یذکر اللَّه امرأة باسم العلم فى الکتاب دون مریم لانّها لم ترد الرّجال و کانت عذراء بتولا منقطعة، فصارت حرمتها کحرمة الرّجال. «إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها»
اى بعدت و اتت نبذة من الارض، بعیدة من قومها. و النبذة الناحیة. و اصل النبذة الطرح، و منه یقال للقیط منبوذ، لانه طرح بمعزل من النّاس، و انتبذ لازم نبذ.
«مَکاناً شَرْقِیًّا»
اى فى مکان یقابل المشرق تستدفئى بالشمس و من ثمّ اتخذت النصارى المشرق قبلة لانّه میلاد عیسى (ع).
روى عن ابى الضّحى قال: ذکر ابن عباس عیسى بن مریم و عنده شاب من النصارى فدمعت عیناه، فقال ابن عباس، لم اتّخذت النصارى المشرق قبلة؟ فقال امروا بذلک، فقال ابن عباس: لا، و لکن لما امرت مریم ان تتخذ «مَکاناً شَرْقِیًّا»
قلتم لا جهة افضل منها فاستقبلتموها. و قیل مکانا شرقیّا، اى شاسعا بعیدا. و قیل انّما دخل الشرقى فى الکلام حفظا لباج الآیات، و ان لم تکن الى ذکر الشرق حاجة. و خلاف است میان علماى تفسیر، که سبب اعتزال مریم و از مردم گوشه گرفتن چه بود؟ قومى گفتند خلوت و عزلت اختیار کرد، یکبارگى روى بطاعت اللَّه تعالى نهاد و از خلق بکلیت اعراض کرد و حلاوت فکرت و خدمت در خلوت دید، تا در آن گوشه مسجد زاویهاى ساخت و آنجا معتکف نشست، اینست که رب العزة گفت: «إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا»
و قیل لما لک بن دینار اما تستوحش فى الدار وحدک؟ قال: ما احسب ان احدا یستوحش مع اللَّه و هو المشار الیه بقوله تعالى: «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» اى انقطع الیه بطاعتک و اقطع من یشغلک عن اللَّه. قومى گفتند سبب اعتزال وى آن بود که از حیض پاک شده بود و طهر یافته، میخواست که غسل کند، بحکم دیانت و مروت بگوشهاى باز شد، در پس پردهاى، تا مردم او را نبینند و غسل کند.
فذلک قوله: «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً»
این حجاب گفتهاند دیوارست، یعنى که در پس دیوارى شد تا از چشم مردم غایب شود، و گفتهاند پردهاى بود فرو گذاشته و در پس آن پرده شد. عکرمه گفت مریم پیوسته در مسجد بودى، بعبادت اللَّه تعالى مشغول، ما دام تا در طهر بودى، چون نشان حیض درو پدید آمدى از مسجد با خانه شدى، و آنجا همى بودى تا بوقت طهر، آن گه بعد از غسل بمسجد بازگشتى. گفتا در خانه خاله بود خواست که غسل کند از حیض، و روزگار زمستان بود فى اقصر یوم من السنة. با مشرقهاى شد تا غسل کند. جبرئیل آن ساعت برابر وى آمد. و ذلک قوله: «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا». الروح هاهنا جبرئیل (ع) و سمّیت الملائکة ارواحا اذ لیس لهم اجساد یشاهد و انما هم یتلطفون فیدخلون سموم الإبر یملئون الهواء، و قیل سمّى جبرئیل روحا، لانّه خلق من ریح. و اضافه الى نفسه، تعظیما لامره و تفخیما لشأنه. «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»
اى تصور لها بشرا تام الخلق حسن الصّورة قائما بین یدیها. قال ابىّ بن کعب: لمّا اخذ اللَّه من آدم ذریته، کانت روح عیسى (ع) بین تلک الارواح التی اخذ میثاقها. فارسلها اللَّه الى مریم فى صورة بشر، فتمثّل لها فحملت الّذى خاطبها و هو روح عیسى.
«قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ». مریم که جبرئیل را دید در آن خلوتگاه جوانى زیبا نیکو روى، ظن برد که وى طالب فسادست. گفت: «أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ»
اى ألتجی الى اللَّه و اسأله ان یعیننى ممّا اخاف من جهتک. آن گه گفت: «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»
جزاء شرط اینجا محذوف است. یعنى ان کنت مسلما مطیعا للَّه فاخرج عنّى و لا تتعرض بى. و روا باشد که ان بمعنى ماء نفى بود اى «ما کنت تقیا» بدخولک علىّ و نظرک الىّ، تو مردى پرهیزکار خدا ترس نبودى که در پیش من آمدى و بمن نظر کردى. و قیل «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا»
فستتعظ بتعوذى باللّه منک. این همچنانست که کسى قصد تو کند خواهد که ترا بزند و برنجاند، تو گویى اگر مسلمانى مرا نرنجانى و از من باز گردى، همچنین مریم دانست که تقوى مرد را از بدى باز دارد، گفت اگر تقوى دارى از کلمه استعاذت که من مىگویم بترسى و پند پذیرى و باز گردى. و هذا کقول موسى (ع) حین دخل على فرعون: «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ»، «قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ»
جبرئیل او را جواب داد که من آن نیم که تو مىپندارى و ازو مىترسى، من فرستاده خداوند توام. «لیهب لک» بیاء قرأت بصرى است و ورش و قالون یعنى لیهب لک ربّک. من فرستاده خداوند توام ببشارت آمدهام تا اللَّه تعالى ترا فرزندى بخشد پاک هنرى روز افزون، باقى بهمزه خوانند «لِأَهَبَ لَکِ»
و آن را دو وجه است: یکى آنکه جبرئیل اضافت بخشیدن فرزند با خویشتن کرد لانّه نفخ فیها روح عیسى. از بهر آنکه روح عیسى جبرئیل در وى دمید بفرمان حق، بخشنده فرزند اللَّه بود و سبب جبرئیل.
وجه دوم قول در آن مضمر است، یعنى «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ»
قال ربّک «لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا»
طاهرا من الذنوب، نامیا على الخیر.
«قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ» اى کیف و من این لى غلام؟ «وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» هذا المسیس کنایة عن الجماع، اى لم یباشرنى زوج، بالنکاح، «وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا» اى فاجرة تتعاطى الزّنا. و الولد یکون من احد هذین، و البغایا الزوانى و البغاء الزّنا و فى الخبر، البغایا النساء اللاتى ینکحن بغیر ولى.
و فى حذف التاء من البغى قولان: احد هما ان وزنه فعول، و فعول یستوى فیه المذکر و المؤنث، و الثانى انّ لفظ البغى خاص فى النساء، کالحائض و الطالق، و انّما یقال للرجال باغ، و حذف النون من «أَکُ» تخفیفا.
«قالَ کَذلِکِ» اى قال جبرئیل کذلک. اى الامر کما قلت لم یمسسک رجل، لا بالنکاح و لا بالسفاح، و لکن «قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ»، اى خلق الولد من غیر أب علىّ سهل، کما خلقت آدم و حوا من غیر اب و ام و لیس هذا باعجب من ذلک. و قیل معناه قال جبرئیل کذلک قال ربّک اى هکذا «قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ». «وَ لِنَجْعَلَهُ» اى الولد من غیر مسیس «آیَةً لِلنَّاسِ» اى دلالة و حجة لهم. و قد جعل اللَّه معجزة عیسى (ع) فى نفسه و معجزة سائر الانبیاء فى غیر انفسهم. «وَ رَحْمَةً مِنَّا» اى نعمة منا على الخلق لیدعوهم الى الهدى، فیهتدوا به و ینفعهم. «وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا» اى خلق عیسى على هذه الصفة و جعله رحمة للناس کان امرا کائنا لا محالة محکوما به فى الازل، مقضیا فى اللوح المحفوظ. قوله: «وَ لِنَجْعَلَهُ» عطف على قوله: «لیهب»، و قیل انه للاستیناف، و اللام، لام القسم کسر لما لم یصحبه النون «فَحَمَلَتْهُ» یعنى بعد ما نفخ جبرئیل فیها روح عیسى و در کیفیت نفخ جبرئیل علما مختلفند، قومى گفتند درع نهاده بود، جبرئیل برداشت و در جیب آن دمید و باز گشت پس مریم درع در پوشید و بعیسى بار گرفت. قومى گفتند مریم درع پوشیده بود جبرئیل فرا نزدیک وى شد و بدست خویش جیب وى بگرفت و نفخه در وى دمید، آن نفخه برحم وى رسید و بعیسى بار گرفت.
سدّى گفت: درع دو شاخ بود از بر سینه، و جبرئیل دو آستین وى بگرفت و در سینه وى دمید، و باد آن نفخه جبرئیل بجوف وى رسید و بار گرفت. قال ابىّ بن کعب: دخل الرّوح فى فیها، فدخل بطنها فولدته. و گفتهاند که جبرئیل از دور بوى دمید، و باد آن نفخه بوى رسانید و از آن بار گرفت. قال ابن عباس: ما هو الا ان حملت فوضعت و لم یکن بین الحمل و الانتباذ الّا ساعة واحدة، لان اللَّه تعالى لم یذکر بینهما فصلا، فقال تعالى: «فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ». و گفتهاند مریم آن وقت دهساله بود، و بقولى سیزده ساله و دو حیض بریده پیش از حمل. مقاتل گفت: مدت حمل و وضع سه ساعت بیش نبود، حملته فى ساعة و صوّر فى ساعة. و وضعته فى ساعة، حین زالت الشّمس من یومها. و قیل مدة حملها ثمانیة اشهر، و کان ذلک آیة اخرى لانّه لم یعش مولود وضع لثمانیة اشهر غیر عیسى (ع)، و قیل سنة اشهر، و قیل تسعة اشهر کسائر النساء. و گفتهاند عیسى (ع) پس از آنکه در وجود آمد سى و سه سال با مادر بود و بعد از آنکه او را بآسمان بردند، مادر شش سال دیگر بزیست، فماتت و لها اثنتان و خمسون سنة.
«فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ» یعنى لما تبیّن بها الحمل استحیت و خافت فبعدت بحملها و اتت. «مَکاناً قَصِیًّا» اى بعیدا و القصى و القاصى واحد. چون بر مریم حمل پیدا شد از شرم مردم و نیز از بیم طعن و تعییر ایشان، خویشتن را از میان مردم بیرون برد و روى بزمین مصر نهاد، تا آنجا رسید که مقطع زمین شام بود و اول زمین مصر. اینست تفسیر «مَکاناً قَصِیًّا» بر قول مفسران. وهب گفت: «مَکاناً قَصِیًّا» دهى بود که آن را بیت لحم گویند، شش میل از شهر ایلیا برفته. گفتا ابن عمى بود او را نام وى یوسف النجار صاحب و رفیق وى در خدمت مسجد بود و تیمار بردى در همه حال، او را بر خرى نشاند و از میان قوم. بیرون برد تا بیت اللحم. و گفتهاند که براه در، شیطان در دل یوسف افکند که این حمل مریم از زناست، قصد قتل وى کرد تا جبرئیل آمد و یوسف را گفت: انّه من روح القدس فلا تقتلها. مکش او را که او عذراء بتول است و فرزند وى از روح القدس.
«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ» یقال اجاءنى الى کذا اى جاء بى الیه و یقال ألجأنی الیه.
و المخاض تحرّک الجنین و اشتداد وجع الولادة. «إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ» یعنى ساقتها لم یکن على راسه سعف و قیل کان جذعا یابسا قد جىء به لیبتنى به بیت فى بیت لحم. و قیل صارت الى النّخلة لیتفیاء به، و قیل التجأت الى النخلة لتستند البه و تتقوى به على ما هو عادة المرأة الحامل اذا اخذها الطلق فتطلب موضعا تستند الیه، و قیل احتوشتها الملائکة محدقین بها صفوفا. قرئ فى الشواذ «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ» اى اصابها الطلق فجأة. گفتهاند که یوسف، مریم را بگذاشت و خود برفت، مریم تنها و متحیر بماند، همى گریست و درد مىافزود، نگاه کرد خرما بنى دید خشک شده از قدیم الدهر باز، مریم نزدیک آن درخت شد و از بىطاقتى پشت بآن درخت بازنهاد و فریشتگان گرد وى درآمده صفها برکشیده و شراب از بهشت آورده، از سر دلتنگى و ضجر در آن حالت گفت: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا» اى قبل هذا الیوم و هذا الامر این ضجر نمودن، و آرزوى مرگ کردن نه از آن بود که بحکم اللَّه تعالى راضى نبود، لکن از شرم مردم میگفت، که فرزند بىپدر آورده بود و دانست که مردم او را طعن کنند و بناشایست نسبت کنند. گفت کاشک من بدین روز نرسیدمى که قومى بسبب من در معصیت افتند. و گفت: «نسیا منسیا» قرأ حمزه و حفص نسیا بفتح النون و الباقون، نسیا بالکسر و هما لغتان: کالرطل و الرطل و الجسر و الجسر و نحوهما قیل النسیء بالکسر، اسم لما ینسى، مثل النقض، اسم لما ینقض، و السقى، اسم لما یسقى، و الفتح المصدر، یقال نسیت الشیء نسیانا نسیا. و قیل انه مشتق من الترک اى و کنت شیئا متروکا لا یعرف و لا یذکر لحقارته و عن مجاهد و الضحاک یعنى حیضة ملقاة و هى خرقة الحیض.
«فَناداها مِنْ تَحْتِها» قرأ نافع و حمزه و الکسائى و حفص عن عاصم و روح و ابن حسان عن یعقوب: «مِنْ تَحْتِها» بکسر المیم و جر التاء بعد الحاء، و قرأ الباقون بفتح المیم و نصب التاء، فمن قرأ بالفتح و نصب کان ذلک صفة للمنادى، و من قرأ بالکسر و الجر. فمعناه من جهة تحتها، ثم اختلفوا فى المنادى، فقال بعضهم، ناداها جبرئیل من تحتها اى من تحت النخلة و قیل من دون موضعها. یعنى انّ موقفه کان تحت موقفها و اسفل منه. و قیل ناداه عیسى من تحتها، و قیل، من بطنها «أَلَّا تَحْزَنِی» اى لا تتمنى الموت. جبرئیل او را ندا کرد از آن گوشه وادى، یا از زیر آن درخت خرما، که اندوهگین مباش و آرزوى مرگ مکن.
«قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا» اى ولدا شریفا کریما صالحا رضیّا. اینک فرزندى شریف کریم پسندیده که اللَّه تعالى ترا داد چرا اندوهگن باشى و آرزوى مرگ کنى، این قول حسن است و جماعتى از اهل تفسیر. اما بیشترین مفسران بر آنند که: السرى النهر الصغیر. جویى خرد باشد آب در آن روان، و این آن بود که مریم بوقت ولادت تشنه گشت و در آن صحرا آب نبود. چون عیسى در وجود آمد پاى بر زمین زد چشمه آب خوش در آن صحرا روان پدید آمد، ندا کرد بمادر «أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ» اى بین یدیک و دونک «سَرِیًّا» و قیل «جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ» اى تحت امرک ان امرته ان یجرى جرى، و ان امرته بالامساک امسک کقوله فیها اخبر عن فرعون: «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» اى من تحت امرى و قیل ساق اللَّه الیها نهرا من اردن کان قد یبس.
«وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ»، یقال هزّ کذا و هزّ بکذا، کما قال: «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ»، یقال اخذه و اخذ به. «تُساقِطْ عَلَیْکِ»، اینجا چهار قرأت است: تساقط بفتح تاء و تشدید سین قرائت ابن کثیر است و نافع و ابن عامر و ابو عمرو و کسایى و ابو بکر، تساقط بفتح تاء و تخفیف سین قرائت حمزه است تنها، تساقط بضم تاء و کسر قاف و تخفیف سین قرائت حفص، یساقط بیاء و فتح و تشدید سین قرائت یعقوب و نصیر.
فمن قرأ تساقط بالتاء و فتحها و تخفیف سین فالفعل مسند الى النخلة و تفاعل بمعنى فعل اى تسقط النخلة «عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا» یعنى تسقط النّخلة علیک ثمر النخلة، فخذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه. و انتصاب رطبا على التفسیر او على الحال. و من قرأ بالتاء مفتوحة و تشدید السّین فالاصل فیه تتساقط بتائین. الاولى تاء التأنیث لتانیت النخلة. و الثانیة تاء تفاعل، فالتّشدید على الادغام و التخفیف على الحذف. و من قرأ تساقط بالتاء و ضمها و تخفیف السّین و کسر القاف، فالمعنى تسقط النخلة علیک رطبا، على ان فاعل بمعنى افعل کقولهم: ناساتک البیع بمعنى انساتک و الفعل للنخلة، و رطبا نصب مفعول به، و من قرأ بالیاء و فتحها و تشدید السین فکمعنى التاء فى الادغام، الّا ان الفعل للجذع، و اسند الفعل الى الجذع، لانه معظمها. و معنى الایة تتناثر علیک رطبا جنیا اى مجنیا غضا طریا ساعة جنى، یعنى کانّه جنى، اى لم یغیّره السقوط. همان منادى آواز داد: «وَ هُزِّی إِلَیْکِ» اى حرّکى الى نفسک بجذع النخلة. روزگار زمستان بود نه نه وقت رطب، اما رب العزّة معجزه عیسى را و کرامت مریم را رطب پدید آورد از آن درخت خشک بىسر بىشاخ. قال عمر بن میمون: ما ادرى للمرأة اذا عسر ولدها خیرا من الرّطب. یقول اللَّه عزّ و جلّ: «وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ الایة...»
و قالت عایشه: من السّنة ان یمضغ التمر و یدلّک به فم المولود و کذلک کان رسول اللَّه (ص) یمضغ التّمر و یحنّک به اولاد الصحابة
و عن على (ع) قال رسول اللَّه (ص): «اکرموا عمّتکم النّخله فانّها خلقت من الطین الّذى خلق منه آدم. و لیس من الشجر یلقح غیرها، و اطعموا نساءکم الولد الرّطب. و ان لم یکن رطب فالتمر، و لیس من الشّجر شجرة اکرم على اللَّه من شجرة نزلت تحتها مریم بنت عمران «فَکُلِی» یا مریم من الرطب، «وَ اشْرَبِی» من النّهر، «وَ قَرِّی عَیْناً» بعیسى، و فیه قولان: احدهما من القرّ و هو البرد، و القرور الماء البارد، و دمعة السّرور باردة، و دمعة الحزن حارّة، و لهذا قیل لضدّها سخنة العین، و الفعل منه قررت بالکسر اقرّ بالفتح. و القول الثّانی من لقرار اى صادفت العین ما ترضاه فقرّت و سکنت من النظر الى غیره، و قیل صادفت سرورا فذهب سهره فنامت و قرّت، و الفعل منه بالکسر و الفتح، و عینا نصب على التمییز. «فَإِمَّا تَرَیِنَّ» اصل الکلام فانّ و ما للصلة، و هى الّتی جلبت النّون المشدّدة کقوله: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ» و قوله: «مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی» هاهنا ضمیر اى اذا رأیت آدمیّا یسئلک عن ولدک و قصته، «فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» اى صمتا و الصّوم فى اللغة هو الامساک، اى قولى انّى اوجبت على نفسى للَّه سبحانه و تعالى «فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا» آدمیّا فلن اکلّمه بعد ان اخبرت بنذرى و صومى، بل اشتغل بالعبادة للَّه و الدّعاء. و قیل انّ اللَّه تعالى امرها ان تقول هذا اشارة لا نطقا، و قیل کانت تکلم الملائکة و لا تکلّم الانس. ربّ العزّة او را بسکوت فرمود تا سخن نگوید که اگر وى ببراءت خویش سخن گفتى ایشان او را راستگوى نداشتندى که وى به نزدیک ایشان متهم بود، و آن گه عیسى را در حال طفولیّت بسخن آورد تا پاکى مادر و برائت ساحت وى ایشان را معلوم گردد از گفتار عیسى، که آن بقبول نزدیکتر و از تهمت دورتر «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» اى لمّا فرغت من الولادة، اقبلت نحوهم حاملة ایّاه.
و قیل بعد اربعین یوما حین طهرت من النّفاس، و قیل لمّا ولدته ذهب الشیطان فاخبر بنى اسرائیل انّ مریم قد ولدت. فدعوها، «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» بعد از چهل روز مریم از نفاس پاک شده بود، عیسى را بر گرفت و باز میان قوم خویش آورد، براه در غمگین و متفکّر بود که تا قوم وى چه گویند و ایشان را چه جواب دهد؟ در آن حال عیسى (ع) بآواز آمد و گفت: یا امّاه ابشرى فانّى عبد اللَّه و مسیحه. پس چون در میان قوم خویش شد و ایشان اهل بیت صلاح بودند، بگریستند و زارى کردند گفتند: «یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا» اى فظیعا منکرا عظیما چیزى عظیم است منکر، این فرزند که آوردى بىپدر. الفرّى العظیم من الامر یستعمل فى الخیر و الشرّ.
قال النبى (ص) فى عمر بن الخّطاب: «فلم ار عبقریا یفرى فریّة.
اى یعمل عمله العجیب.
«یا أُخْتَ هارُونَ» مفسّران اینجا قولها گفتهاند: یکى آنست که هارون برادر موسى (ع) است و سیاق این سخن چنانست که گویند یا أخا تمیم، اذا کان من نسلهم و صلبهم. یعنى که مریم از اولاد و نژاد هارون است برادر موسى، از این جهت او را بوى باز خواندند نه از این جهت که خواهر او بود بحقیقت، و یدل علیه ما
روى المغیرة بن شعبة قال: قال لى اهل نجران، قوله: «یا أُخْتَ هارُونَ» و قد کان بین موسى (ع) و عیسى (ع) من السنین ما قد کان، یعنى الف سنة، و قیل ستمائة سنة، قال فذکرت ذلک لرسول اللَّه (ص) فقال. «الا اخبرتهم انّهم کانوا یسمّون بالانبیاء و الصالحین من قبلهم».
قول دوّم آنست که این هارون مردى بود از نیک مردان و زاهدان بنى اسرائیل، و میگویند آن روز که این هارون از دنیا رفته بود با جنازه وى چهل هزار مرد بیرون شده بودند که نام ایشان همه هارون بوده. باین قول اخت بمعنى شبیه است، کقوله: «وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها» اى شبیهها و معنى آنست که یا شبیه هارون فى العفاف، اى آنکه ما تو را در پارسایى و پرهیزگارى چون هارون میدانستیم! و قیل انّ هارون کان من افسق بنى اسرائیل و اظهر هم فسادا، فشتموها بانّک مثله، و قیل کان هارون اخا مریم من ابیها لیس من امّها، و کان امثل رجل من بنى اسرائیل. «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» اى طالحا تقول رجل سوء اى طالح و ضدّه رجل صدق، اى صالح و هذه اضافة تخصیص «وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» فاجرة، البغى طالبة الشّهوة من اىّ رجل کان. معنى آن است که اى خواهر هارون! پدر تو عمران بد مرد و بد فعل نبود. و مادر تو حنّه زانیه و پلید کار نبود، چون است که از تو این فرزند پدید آمد و او را پدر نه؟
«فَأَشارَتْ إِلَیْهِ» اى الى عیسى، بان تجعلوا الکلام معه. سخن نگفت از بهر آنکه نذر کرده بود که سخن بگوید، امّا اشاره فرا عیسى کرد که جواب شما عیسى دهد، و این از آن گفت که عیسى وى را گفته بود: لا تحزنى و احیلى بالجواب علىّ، و قیل امرها جبرئیل بذلک. چون مریم حوالت جواب بر عیسى کرد، ایشان بتعجب گفتند: «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» رضیعا فى المهد، المهد سریر الصّبى و قیل المراد بالمهد هاهنا، حجر الامّ و انّما سمّاه مهدا لانّه مؤطأ للولد، و کان هاهنا صلة زائدة، یعنى من هو فى المهد. کقوله: «هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا» اى هل انا الا بشر. و قیل من هاهنا فى معنى الشرط و کان بمعنى الاستقبال، اى من یکن فى المهد کیف نکلّم. یعنى هر که در گهواره باشد و در حجر مادر شیر خوردن را، با وى سخن چون گوئیم؟ و هب گفت: آن گه زکریا حاضر شد، چون مناظره با جهودان رفت گفت: یا عیسى، انطق بحجتک ان کنت امرت بها. سخن گوى و حجت خویش آشکارا کن اگر ترا باین فرمودهاند. عیسى (ع) بر چپ خویش تکیه زد و انگشت سبابه بیرون کرد و بآواز بلند گفت چنان که حاضران همه بشنیدند: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» گفتهاند که عیسى این سخن همان روز گفت که از مادر در وجود آمد بیک قول، و بقولى دیگر چهل روزه بود که این سخن گفت و بعد از آن هیچ سخن نگفت تا بدان حد رسید که کودکان سخن گویند.
قال النّبی (ص): «خمسة تکلّموا قبل ابان الکلام، شاهد یوسف، و ولد ماشطة فرعون، و عیسى، و صاحب جریح، و ولد المرأة الّتى احرقت فى الاخدود».
و روى عن هلال بن یساف، قال: لم یتکلم فى المهد الّا ثلاثة: عیسى بن مریم، و صاحب یوسف، و صاحب جریح.
ابن جریح مردى بود زاهد، در صومعه نشستى و خداى را جلّ جلاله عبادت کردى، مادر او بدر صومعه وى شد و او را بر خواند و وى در نماز بود، مادر را جواب نداد، مادر گفت: اللّهم لا تمته حتّى ینظر الى وجوه المومسات. بار خدایا ممیران او را تا در روى مومسات نگرد یعنى زنان نابکار. پس روزى جماعتى از بنى اسرائیل بهم آمده بودند و تعجب همیکردند از زهد جریح و عبادت وى. زنى بود پلیدکار بغایت حسن و جمال، گفت اگر شما خواهید من او را بفتنه افکنم، بنزدیک وى رفت و خویشتن را بر وى عرضه کرد، جریح بوى ننگریست و تن فرا وى نداد، آن زن از نزدیک وى بیرون آمد، شبانى بود که بصومعه او رفتى، خویشتن را بشبان داد تا از وى بار گرفت، چون از وى فرزند آمد گفت این فرزند از جریح است، بنو اسرائیل رفتند و آن صومعه وى خراب کردند و او را بخوارى بزیر آوردند و مىرنجانیدند، جریح گفت: ما شأنکم؟ چه رسید شما را؟ چه بود که مرا مىرنجانید؟ گفتند: زنیت بهذه البغىّ فولدت منک. این فاجره میگوید از تو فرزندى دارم! گفت بیارید آن فرزند را، بیاوردند. جریح دو رکعت نماز کرد آن گه دست بدان طفل زد، گفت: باللّه یا غلام، من ابوک؟ بخداى که راست بگوى اى غلام که پدر تو کیست؟ گفت: پدر من فلان است، یعنى آن مرد شبان. فاقبلوا على جریح یقبّلونه و یتمسحون به و قالوا: نبنى لک صومعتک من ذهب.
قال لا، اعیدوها من طین کما کانت، ففعلوا.
«آتانِیَ الْکِتابَ» اى علمنى الانجیل و انزله علىّ. «وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» رسولا.
قول حسن است که عیسى در طفولیّت اللَّه تعالى او را عقل داد و بلوغ داد و کتاب و نبوّت داد و در شکم مادر کتاب انجیل بر خواند همچون آدم که اللَّه تعالى او را بیافرید پیغامبر بود، مکلّف و مبعوث بخلق. عیسى (ع) هم چنان بود. قال بعضهم انّ اللَّه تعالى خلق عیسى على صفة آدم، لا من جهة القامة و الصّورة و لکن من جهة العلم و الحکمة، خلقه عاقلا، عالما لم یحتج الى تلقین و تعلیم. و روى انّ مریم (ع) قالت:کنت اذا خلوت انا و عیسى. حدّثنى و حدّثته و اذا شغلنى عنه انسان، سبّح فى بطنى و انا اسمع.
و قول بیشترین مفسّران آن است که عیسى آنچه گفت: «آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» از نبشته لوح محفوظ خبر داد، چنان که پیغامبر را گفتند: متى کنت نبیّا؟ قال:کنت نبیّا و آدم بین الرّوح و الجسد.
یعنى که پیغامبر خواهم بود و اللَّه تعالى مرا کتاب خواهد داد، چنان که در لوح محفوظ حکم کرد و نبشت. عکرمه در آیت همین گفت. اى قضى ذلک فیما قضى ان یؤتینى الکتاب.
«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» اى آمرا بالمعروف، ناهیا عن المنکر. معلما للخیر و قیل ثابتا على دین اللَّه. و اصل البرکة الثبات، و قیل برکته انه کان یحیى الموتى و یشفى المرضى حیث کان.
و عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» قال: جعلنى نفاعا این اتجهت».
«وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» قیل، الزکاة صدقة الفطر و قیل، تطهیر البدن من دنس الذّنوب، اى امرنى بالطّاعة و اجتناب المعاصى مدّة عمرى، و یحتمل، و اوصانى بان آمرکم بالصّلاة و الزّکاة، فانّى نبى.
«وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» معنى برّ در این آیت طاعت است. اى جعلنى مطیعا لامى.
همان است که یحیى را گفت: «بَرًّا بِوالِدَیْهِ»
اى مطیعا بوالدیه جاى دیگر گفت: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»، اى على الطّاعة و التّقوى. «کِرامٍ بَرَرَةٍ».
اى مطیعین. «إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ»، اى کتاب المطیعین، «لَفِی عِلِّیِّینَ، إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ» اى انّ المطیعین للَّه لفى نعیم، امّا آنجا که گفت: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا» صلت رحم خواهد، چنان که در سورة الامتحان گفت: «أَنْ تَبَرُّوهُمْ» اى تصلوهم و قوله تعالى: «وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» جبّار در قران بر چهار وجه آید: یکى بمعنى قهار. چنان که گفت: «الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ» اى القهّار لخلقه لما اراد.
و قال تعالى: «وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ» یعنى بمسیطر فتقهرهم على الاسلام. وجه دوّم جبّار است بمعنى قتّال، کشنده به بى حق چنان که گفت: «وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ» یعنى اذا اخذتم فقتلتم فى غیر حقّ، کفعل الجبابرة. و قال تعالى: إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ، اى قتّالا و کذلک قوله: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» اى قتّال فى غیر حق. وجه سوم جبّار است بمعنى متکبّر، که سر بعبادت حق تعالى فرو نیارد، چنان که در این سوره گفت: وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً اى متکبّرا عن عبادة اللَّه شقیّا. وجه چهارم عبارت است از قامت و قوّت، چنان که در سورة المائدة گفت: إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ یعنى فى الطول و العظم و القوّة قوله: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» اى رزقنى اللَّه السّلامة و الکرامة منه فى هذه الاوقات. و قیل کانّه دعا و سأل السّلامة على احواله من یوم ولادته الى یوم موته ثم بعته، و قیل سلّم على نفسه بامر اللَّه، و قیل یرید سلام جبرئیل علیه یوم الولادة، و سلام عزرائیل علیه یوم الموت، و سلام الملائکة علیه یوم البعث.
«ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ» اى الّذى تقدّم ذکره بالصفة المذکورة، هو عیسى بن مریم لا کما تصفه النصارى. این است عیسى مریم که گفت: من بنده خدایم و پیغامبر او و پرستنده او، نه چنان که ترسایان صفت او مىکنند. «قَوْلَ الْحَقِّ» قول کلمة است و حق نام اللَّه تعالى، عیسى را سخن خویش خواند هم چنان که گفت: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ» از بهر آنکه وى بسخن خداى تعالى و فرمان او زاده بود از مادر، بىپدر.
قول الحق بنصب لام، شامى و عاصم و یعقوب خوانند، و نصب او بفعلى مضمر بود.
اى ذلک عیسى بن مریم الّذى قال: «قَوْلَ الْحَقِّ» یعنى قوله: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ»، و قیل معناه قال اللَّه قول الحق بما اخبر عن قصة عیسى و امّه. باقى قرّاء «قَوْلَ الْحَقِّ» برفع لام خوانند بر نعت عیسى، اى ذلک عیسى بن مریم کلمة اللَّه. این است عیسى مریم سخن خدا. و روا باشد که خبر مبتدا محذوف بود، اى هو یرد «قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» اى یشکّون فى امره و فى نبوّته و هم الیهود یقولون: انّه عن غیر رشدة، من قولهم. مریت فى الشّیء و امتریت فیه، اذا شککت فیه، و المریة الشّک و فیل: یمترون یختصمون. فصاروا فیه فرقا و احزابا. روایت کنند از ابن عباس که گفت: ترسایان در عیسى مختلف شدند، پس از آنکه او را بآسمان بردند همه بهم آمدند و چهار کس را برگزیدند از علما و احبار خویش، و بر اتّباع ایشان و بر قبول سخن ایشان و مذهب ایشان متفق شدند، و این چهار: یکى یعقوب است، دیگر نسطور، سوّم اسرائیل، چهارم ملکا یعقوب را گفتند: تو چه گویى در عیسى؟ گفت: هو اللَّه هبط الى الارض ثمّ صعد الى السّماء. نسطور را گفتند: تو چه گویى؟ گفت: هو ابن اللَّه اظهره ما شاء ثمّ رفعه الى عنده. اسرائیل را گفتند: تو چه گویى؟ گفت: هو آله و امّه آله و اللَّه آله. ملکا را گفتند: تو چه گویى؟ گفت: کذبوا و انّما کان عبدا مخلوقا نبیّا. پس آن قوم چهار گروه شدند. هر گروهى اتّباع بیکى کردند، یعقوبیّه، و سطوریه، و اسرائیلیه، و ملکانیه. ربّ العالمین گروه ملکانیه را گفت: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ»، ایشانند که گفتند عیسى روح اللَّه و کلمته و عبده و نبیّه.
آن است که ربّ العالمین گفت: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ». پس ربّ العالمین پاکى و تقدس خویش از زن و فرزند و شریک یاد کرد و گفت: «ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ» اى ما کان من صفته اتّخاذ الولد. و قیل اللّام منقولة و تقدیره ما کان اللَّه لیتّخذ ولدا فقدّم اللّام سبحانه «إِذا قَضى أَمْراً» کان فى علمه، «فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» کما قال لعیسى «کُنْ» فکان من غیر اب.
«وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» قراءت حجازى و ابو عمرو و رویس از یعقوب فتح الف است تمامى سخن عیسى، یعنى و وصانى بانّ اللَّه ربّى و ربّکم. و قیل، «و لانّ اللَّه» و قیل، «و قضى وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ». باقى قرّاء، انّ اللَّه بکسر الف خوانند معطوفا على قوله: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» یعنى قال انّى عبد اللَّه، و قال انّ اللَّه ربّى و ربّکم، و المعنى کما انا عبده فانتم عبیده و علىّ و علیکم ان نعبده، «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ».
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» یعنى من بین النّاس، و قیل من بین امم عیسى و قیل، من زیادة، و قیل، هو من البین الّذى معناه البعد، اى اختلفوا فیه لبعدهم عن الحق. «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» فشدّة عذاب لهم. «مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ» اى من حضور یوم القیامة. و المشهد مصدر مضاف الى ظرف، اى مشهدهم فى یوم عظیم، و هو اعظم یوم على الخلق.
قوله: «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ» اى ما ابصرهم بالهدى یوم القیامة و اطوعهم للهدى و اعلمهم بانّ عیسى لیس بابن اللَّه و لا ثالث ثلاثة، و لکن لا ینفعهم ذلک مع ضلالتهم فى الدّنیا. و هو قوله: «لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» تقدیره، هؤلاء الظالمون، و ان کانوا فى الدنیا صمّا و بکما و عمیا، فما اسمعهم و ابصرهم یوم القیامة اذا کشف الغطاء.