شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲ - النوبة الاولى
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۱۹- سورة مریم- مکیّة )
101

۲ - النوبة الاولى

قوله تعالى: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ» یاد کن در قرآن مریم را، «إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها» آن گه که بیکسو شد دور از کسان خویش، مَکاناً شَرْقِیًّا.
(۱۶) بجایگاهى از سوى برآمدن آفتاب.
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً در پیش خویش از سوى مردمان خویش پرده گرفت. «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا» بوى فرستادیم روح خویش، «فَتَمَثَّلَ لَها» تا بسان مردمى پیش وى بپاى ایستاد، «بَشَراً سَوِیًّا. (۱۷) جوانى تمام نیکو روى.
«قالَتْ‏ مریم» گفت مریم: «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ» من در زینهار و پناه رحمن مى‏شوم از تو، «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا» (۱۸) اگر پرهیزگارى تو
«قالَ»گفت: «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ» من فرستاده خداوند توام، «لِأَهَبَ لَکِ»
تا ترا بخشم، «غُلاماً زَکِیًّا» (۱۹) پسرى هنرى پاک.
«قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ» گفت مرا چون بود پسرى؟ «وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» و هیچ مردم مرا بنساوید، «وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا» (۲۰) و من زانیه نبودم.
«قالَ» گفت: «کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ» چنین گفت خداوند تو. «هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ» که آن بر من آسان و خوار است. «وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ» و تا او را نشانى کنم مردمان را. «وَ رَحْمَةً مِنَّا» و بخشایشى از ما بتو، «وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا» (۲۱) و آن کارى بود از ما خواسته و گزارده و کردنى.
«فَحَمَلَتْهُ» بار گرفت به عیسى، «فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا» (۲۲) دور شد و آن بار خود در شکم، دور برد.
«فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ» درد زه خاستن او را باز آورد، «إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ» که با تنه خرما بن شد. «قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا» کاشک من بمردمى پیش ازین، «وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا» (۲۳) و من چیزى بودمى گذاشته و فراموش شده.
«فَناداها مِنْ تَحْتِها» آواز داد او را که در زیر وى بود «أَلَّا تَحْزَنِی» که اندوهگن مباش. «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا» (۲۴) خداوند تو زیر تو جویى کرد.
«وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ» بجنبان بسوى خویش خرما بن را «تُساقِطْ عَلَیْکِ» تا فرو افتد بر افتد بر تو بر او، «رُطَباً جَنِیًّا» (۲۵) خرماى تر و تازه در هنگام رسیده.
«فَکُلِی وَ اشْرَبِی» مى‏خور و آب مى‏آشام، «وَ قَرِّی عَیْناً» و چشم روش میدار، «فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً» اگر از مردمان کسى بینى. «فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» بگوى من پذیرفته‏ام و پیمان کرده‏ام خداى را تعالى خاموشى، «فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا» (۲۶) امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت.
«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ» عیسى را بر گرفت و آورد او را بقوم خویش.
«قالُوا یا مَرْیَمُ» گفتند اى مریم! «لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا» (۲۷) چیزى آوردى سخت شگفت و منکر.
«یا أُخْتَ هارُونَ» اى خواهر هارون! «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» پدر تو مردى بد نبود، «وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (۲۸) و مادر تو زانیه نبود و پلیدکار.
«فَأَشارَتْ إِلَیْهِ» اشارت بعیسى نمود. «قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ» گفتند چون سخن گوئیم؟ «مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» (۲۹) با کسى که در گهواره است کودکى خرد.
«قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» عیسى گفت من بنده اللَّه تعالى‏ام، «آتانِیَ الْکِتابَ» مرا دین داد و کتاب، «وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» (۳۰) و مرا پیغامبر کرد.
«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» و مرا با برکت کرد هر جا که باشم. «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» و مرا اندرز کرد بنماز و زکاة، «ما دُمْتُ حَیًّا» (۳۱) تا زنده باشم.
«وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» و مهربان بمادر خویش، «وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» (۳۲) و مرا نابخشاینده‏اى بدبخت نکرد.
«وَ السَّلامُ عَلَیَّ» و درود بر من. «یَوْمَ وُلِدْتُ» بآن روز که زیم، «وَ یَوْمَ أَمُوتُ» و آن روز که میرم، «وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» (۳۳) و آن روز که مرا انگیزانند زنده.
«ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ» اینست عیسى مریم، «قَوْلَ الْحَقِّ» سخن خداى.
«الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» (۳۴) آن عیسى که در و به پیکار سخن جدا جد میگویند.
«ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ» نیست خداى را که هیچ فرزند گیرد. «سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را «إِذا قَضى‏ أَمْراً» چون کارى خواهد که کند «فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ» «کُنْ فَیَکُونُ» (۳۵) جز زان نبود که گوید باش تا مى‏بود.
«وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» اللَّه تعالى خداوند منست و خداوند شما. «فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» (۳۶) او را بپرستید که راه راست اینست.
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» جوقهاى ترسایان مختلف سخن شدند، «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» ویل ایشان را و نفرین و نفریغ ایشان را که کافر شدند، «مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ» (۳۷) از حاضر شدن در روزى بزرگوار.
«أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ» چون شنوا و بینا که ایشان باشند، «یَوْمَ یَأْتُونَنا» آن روز که بما آیند، «لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (۳۸) لکن آن ستمکاران امروز بارى در گمراهى آشکارند.