133
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ رب العالمین جل جلاله و تقدست اسماؤه، و تعالت صفاته، و توالت آلاؤه و نعماؤه، درین آیت مؤمنان را مینوازد، و دو چیز با یاد ایشان میدهد: یکى نعمت که برایشان ریخت، دیگر پیمان که با ایشان بست.
نعمت چیست؟ و پیمان چیست؟ نعمت دل گشادن است، و هدى دادن، و چراغ آشنایى در دل افروختن، و دل را خلعت معرفت پوشانیدن، و میان دل و میان دشمن از عظمت حصار ساختن. میگوید ربّ العزة جلّ جلاله که: یاد کنید این نعمت که من بشما دادم. از من آزادى کنید، و شکر گوئید، تا مستوجب زیادت نعمت گردید: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ، دیگر میثاق است که با یاد ایشان میدهد، میگوید: یاد دارید پیمان و عهد که پذیرفتید، و امر و نهى که برداشتید. دانید که چه پذیرفتهاید، و چه برداشتهاید. بارى که هفت آسمان و هفت زمین و کوهها برنیارستند داشتن، شما دلیرى کردید، و برداشتید.
آسمانها و زمینها از آن برمیدند، از بیم توانى و تقصیر بگریختند، و بخداوند خویش زینهار خواستند، شما برداشتید، و خداوند خویش را بطاعت پاسخ کردید.
قومى گفتند: این میثاق آن پیمان است که ربّ العزة با تو بست. سود و زیان تو بخرید، و بهشت بعوض بتو داد، و قرآن بر تو حجت کرد، گفت: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ. خداى تعالى بخرید از مؤمنان تنهاى ایشان، تا خدمت کنند، بروز گرم روزه دارند، بشب تاریک نماز کنند، بزمستان سرد آبدست تمام کنند، بجان عزیز و بمال نفیس حج و غزا کنند، بیماران را عیادت کنند، درویش حقیر را بپرسند، «و اموالهم» مالهاى ایشان بخرید تا از فراوان اندکى بخشند، و از مایه آن صدقه و زکاة دهند، برهنه را بپوشند، گرسنه را سیر کنند، اسیر را بازخرند، درمانده را دست گیرند.
چون ایشان این عهد بجاى آرند ایشان را بر من چه باشد؟ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ تا درین جهان باشند نکو دارم. بدر مرگ یارى دهم. در گور تلقین و بشارت دهم. در قیامت سپید روى انگیزم. از فزع اکبر ایمن گردانم. عیبها پوشانم، و گناهان اندر گذارم. خصمان خشنود کنم، و از حوض کوثر آب دهم، و بر صراط جواز دهم، و در بهشت جاى دهم. رضوان خود در تو پوشم. حجاب بردارم. دیدار باقى کرامت کنم.
آن گه گفت: وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ؟ کیست در هفت آسمان و هفت زمین بوفاى عهد باز آمدهتر از خداى، وافى تر و کافىتر از اللَّه، در قول راستتر و در فعل قوى تر از اللَّه، آن گه از بندگان گله کرد که من بوفاى عهد بازآمدم، و ایشان بوفا باز نیامدند: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ از بىوفایى و بىعهدى ایشان گله میکند، میگوید: با همه وفا کردم، بیشترین ایشان بىوفا یافتم. همه را نعمت دادم، اندکى شاکر یافتم.
همه را پند دادم، اندکى پند پذیر یافتم. همه را خواندم، اندکى مجیب یافتم. آن گه ایشان را پند داد و بتقوى فرمود، گفت: وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ پرهیزید از خشم و عذاب من باز آئید بوفاى من. دریابید پند من. بترسید از بىوفایى من.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا این از اللَّه گواى است که ایمان بنده عطاء است.
کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ از روى اشارت میگوید: بندگان من! گواهى دهید از بهر من، تا من نیز گواهى دهم از بهر شما. گواهى دهید امروز که آفریدگار و پروردگار شما منم، تا فردا شما را گواهى دهم که بندگان و گزیدگان مناید، و ذلک فى قوله تعالى: وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ، بوفا و عهد باز آیید، تا بوفا و عهد شما باز آییم، وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ بانابت از بر من باز آیید تا ببشارت از بر شما و از آیم.
وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى و هو المشار الیه بقوله تعالى: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ این آیت ردّ است بر دو گروه: گروهى که گفتند: معصیت طاعت باطل کند، و گروهى که گفتند: عذاب کردن بیگناه در حکمت جائز نیست، و این هر دو خلاف حق است، و نه طریق سنت است. معصیت طاعت باطل نکند که رب العزة مؤمنانرا بستود، و بعمل صالح موصوف کرد، آن گه وعده مغفرت داد، و آن کس که سزاى مغفرت بود بیگناه نباشد. پس با گناه عمل صالح از وى بنیفتاد. و نیز بیان کرد که: بنده اگر چه با عمل صالح است، محتاج عفو و مغفرت است، و اگر چه پاکدامن است، نیازمند رحمت است، که نجات در رحمت و مغفرتست نه در طاعات و اعمال. مصطفى (ص) گفت: «لو عذبنى اللَّه و ابن مریم لعذبنا ابدا، و هو غیر ظالم».
و قال الحسین بن منصور: «من جوز التخلیق من غیر علة جوز التعذیب من غیر زلة». آن کس که بخواند بىعلت، اگر براند بىزلّت، کس را بر صنع وى چرا نیست، و در حکم وى چون نیست. خداوندا! در راستى کار تو تهمت نیست، و صنع ترا علت نیست.
درماندیم در مقامى که راه واپس نیست و از پیش یارا نیست در دریایى که آن را کران نیست. خداوندا! رهى را دریاب، که رهى را بیش از این طاقت نیست. بپیوند و ببخشاى که مقتضاى کرم جز این نیست. فتح شخرف از اسرافیل مصرى پرسید استاذ ذو النون که: هل تعذب الاسرار قبل الزلل؟ اسرافیل سه روز زمان خواست. روز چهارم گفت: مرا جواب دادند بشنو اگر روا بود ثواب بیش از عمل، هم روا بود عذاب بیش از زلل.
این بگفت و زعقهاى زد، و در شورید، و از دنیا برفت.
پیر طریقت گفت: «آن درنگ خواستن زندگانى بود که اگر بوقت جواب دادى هم بر جاى برفتى».
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً بو بکر وراق گفت که: در بنى اسرائیل نقبا بودند پیشروان و گزیدگان ایشان، و در همه حال مرجع قوم با ایشان، و درین امت بدلاءاند اوتاد جهان که دلهایشان چون دلهاى پیغمبران.
مصطفى (ص) گفته: «یکون فى هذه الامة اربعون على خلق ابراهیم و سبعة على خلق موسى و ثلاثة على خلق عیسى و واحد على خلق محمد».
و بو عثمان مغربى گفته: «البدلاء اربعون و الامناء سبعة و الخلفاء من الأئمة ثلاثة، و الواحد هو القطب، و القطب عارف بهم جمیعا، و یشرف علیهم، و لا یعرفه احد، و هو امام الاولیاء». خیار خلقاند این قوم، و مصابیح دین و اعلام یقین. ملوک طریقت و امناء شریعت. رب العالمین ایشان را از جهانیان برگزیده، و به ربطه «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» ببسته. و بقید «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى» استوار کرده، در وادى عنایت شمع رعایت ایشان را افروخته، در دبیرستان ازل ایشان را ادب صحبت درآموخته. اى جوانمرد! کار نه کرد بنده دارد، کار خواست اللَّه دارد.
بنده بجهد خویش نجات خویش کى تواند؟ چون اللَّه بنده خیر خواهد، دل او را بنظر خویش بیاراید، تا حق از باطل وا شناسد. بعلم فراخ کند، تا دیدار قدرت در آن جاى یابد. بینا کند تا بنور منت مىبیند. شنوا کند تا پند ازلى مىنیوشد. راست دارد تا گمان و شک در آن نیامیزد. بعطر وصال خوش کند تا در آن مهر دوست روید. بنور خویش روشن کند، تا ازو با وى نگرد، بصیقل عنایت بزداید تا در هر چه نگرد او را بیند:
آن را که بلطف خویش حق بگزیند
بر باطن او گرد جفا ننشیند
نیک و بد اغیار ز دل بر چیند
در هر چه کند نظاره حق بیند