شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۳ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۵- سورة المائدة- مدنیة )
116

۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالى و تقدس: وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ این خطاب باصحابه رسول است و با جمله مؤمنان امت تا بقیامت. صحابه با رسول خدا بیعت کردند، و دین و کتاب و سنت در پذیرفتند، از آنکه آیت آمد، بود: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا.
ربّ العزة ایشان را درین آیت فرمود که قرآن و سنت بشنوید، و طاعت‏دار باشید، و امر و نهى بر کار گیرید، و بآیات و کلمات و صحف و کتب ما ایمان آرید، و رسولان را که فرستادیم استوار گیرید، و آنچه گفتند و از غیب خبر دادند، از احوال قیامت و بهشت و دوزخ و غیر آن، همه قبول کنید، و بجان و دل آن را تصدیق کنید. مؤمنان آن همه در پذیرفتند، و گفتند: سَمِعْنا وَ أَطَعْنا. رب العالمین از سمع و طاعت ایشان حکایت باز کرد، و گفت: وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا.
اکنون درین آیت ربّ العزة آن نعمت و آن میثاق و آن قول با یاد ایشان میدهد و میگوید: یاد دارید آن نواخت که من بر شما نهادم، تا نعمت اسلام بر شما تمام کردم.
همان است که جایها در قرآن منّت بر نهاد و گفت: وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی، وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ، وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ، این همه نعمت اسلام و ایمانست، که اللَّه تعالى بر مؤمنان تمام کرده است.
وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا یاد دارید آن پیمان که اللَّه با شما بست، و شما گفتید: سَمِعْنا وَ أَطَعْنا. مجاهد گفت: این میثاق آن عهد است که ربّ العزة روز میثاق بر فرزند آدم گرفت، آن گه که ایشان را از صلب آدم بیرون گرفت، و همه بربوبیّت اللَّه اقرار دادند، و سمعا و طاعة گفتند. امروز در سراى حکم هر که بالغ شود و بر موجب آن اقرار عمل کند. و ایمان آرد مؤمن است و از اهل سعادت و نجات. و هر که بعد از بلوغ ایمان نیارد و عمل نکند، نقض آن عهد کرد، و در شمار مؤمنان نیست. اما اطفال مشرکان که بلوغ نرسیدند. و زمان عمل درنیافتند، از ابن عباس پرسیدند که حال ایشان چیست؟ گفت: ایشان بر میثاق اول‏اند، خداى داند که عمل ایشان چه بودى اگر روزگار زندگانى دریافتندى.
آن گه گفت: وَ اتَّقُوا اللَّهَ این تهدید است بر نقض عهد، میگوید: بترسید از خشم خدا، و نقض عهد مکنید، و پس از آنکه بالغ شدید ایمان آرید، و عمل کنید.
إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ و بحقیقت دانید که خداى آگاه است از آنچه در دل شماست از ایمان یا از شک یا از نفاق یا از وفاق. این کلمتى جامع است، هر چیز را که در دل بود از سرّ، یا درافتد از ظنّ، یا برگذرد از خاطر، خداى بهمه داناست و از همه آگاه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ تقومون للَّه بکل حق یلزمکم القیام به.
میگوید: اى شما که مؤمنانید قیام کنید، بر ایستادگى نمائید خداى را بهر حقى که شما را لازم آید که بدان قیام کنید و بپاى ایستید، و گفته‏اند: کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ اى قوالین للَّه.
سخن که گوئید خداى را گوئید، و بحق گفتن حق را بپاى ایستید.
شُهَداءَ بِالْقِسْطِ تشهدون بالعدل فى الغضب و الرضا و الفقر و الغنى و الشدة و الرخاء. گواهى که دهید بداد و راستى دهید. نزدیک را چون دور و دشمن را چون دوست، در غضب و رضا و فقر و غنا و در دشخوارى و آسانى یکسان.
وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا مؤمنان را میگوید: مبادا که عداوت شما با کفار مکه، و بغض شما مر ایشان را، شما را بر آن دارد که در گواهى دادن عدل و راستى بگذارید، و محرمى از ایشان حلال دارید، بلکه دوست و دشمن را، آشنا و بیگانه را، گواهى یکسان دهید. اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ اى الى التقوى. وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اى قال لهم. لأن الوعد قول، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ اى تغطیة على ذنوبهم، وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ اى جزاء على ایمانهم. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ مضى تفسیره.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ الایة قتاده گفت این آیت برسول خدا فروآمد، و وى در هفتم غزا بود به بطن نخل فرو آمده، کافران مکر ساختند، و اتفاق کردند که چون محمد و یاران وى در نماز شوند، و سر بسجود نهند، ما بر ایشان حمله بریم، که ایشان نماز دوست دارند، و نماز بنگذارند.
درین همت بودند که ربّ العالمین جبرئیل را فرستاد بنماز خوف، و درین آیت منت بر ایشان نهاد که دست دشمن از شما کوتاه کردم و شما را از مکر ایشان خبر دادم جابر بن عبد اللَّه گفت که: رسول خدا (ص) در بعضى سفرها بمنزل فرو آمد، و یاران همه متفرق گشتند، و رسول خدا سلاح که داشت از خود باز کرد، و از درختى درآویخت، و در سایه آن درخت بنشست. اعرابیى بیامد، و شمشیر رسول برگرفت، و روى برسول نهاد، و گفت: من یمنعک منى؟ رسول خدا گفت: «اللَّه یمنعک منى».
سه بار این سخن باز گفت. پس اعرابى شمشیر در نیام کرد. و هراسى بر وى افتاد، و یاران فراهم آمدند، و جبرئیل در آن حال این آیت آورد.
مجاهد و عکرمه و کلبى و مقاتل گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند که قتال نکنند، و یکدیگر را در دیات یارى دهند. رسول ایشان را در دیات ایشان یارى دهد، و ایشان رسول را در دیات مسلمانان یارى دهند. پس دو مرد معاهد از بنى سلیم بدست مسلمانان کشته شدند. اولیاء مقتول دیت طلب کردند. رسول خدا برخاست و به یهود بنى النضیر شد و ابو بکر و عمر و عثمان و على و عبد الرحمن عوف با وى بودند. در پیش کعب اشرف شدند، و بنى النضیر آنجا حاضر. رسول خدا با ایشان استعانت کرد بدیت دو مرد، بر مقتضاى آن عهد که از پیش رفته بود. ایشان در پذیرفتند. و رسول خدا و یاران را در خانه بنشاندند، و خود بخلوت باز شدند، و مکر ساختند، گفتند اگر هرگز بر وى ظفر یابیم، امروز وقت آنست. کیست که این کار را شایسته است؟ عمرو بن جحاش بن کلیب گفت: این کار منست، و من مرد آنم. آسیا سنگى عظیم بسر وى فرو گذارم، و شما را ازو باز رهانم. رفت با جماعتى و این مکر ساخته. رب العالمین جبرئیل را فرستاد، و رسول را از آن مکر ایشان خبر کرد. رسول (ص) برخاست و بیرون شد، و على (ع) را بر جاى خود بداشت بر در آن سراى، و خود سوى مدینه رفت، پس ایشان نیز بیرون آمدند، و از پى رسول برفتند. رب العالمین در میان این قصه آیت فرستاد. آن گه بر عقب این آیت خبر داد از بنى اسرائیل: هم چنان که این قوم عهد رسول را نقض کردند، و پیمان شکستند، بنى اسرائیل که پدران ایشان بودند عهدى که با خدا بسته بودند نقض کردند، و پیمانى که داشتند بشکستند، و ذلک فى قوله تعالى: وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ یعنى فى التوراة، الّا یشرکوا به شیئا، و بالایمان باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و احلال ما احل اللَّه لهم و تحریم ما حرم اللَّه علیهم.
وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً النقیب، الرئیس على القوم لانه ینقب عن امورهم، یبحث عنها، و یستخبرها، و یبین وجوهها. این دوازده نقیب از دوازده سبط بودند از اولاد یعقوب، از هر سبطى نقیبى، و عدد اسباط فراوان هزاران بودند. موسى چون خواستى که با بنى اسرائیل بیعتى کند، با ایشان بیعت کردى و عهد با ایشان بستى تا از هر نقیبى از سبط خویش بیعت ستدى و با ایشان عهد بستى. و گفته‏اند این میثاق آنست که اللَّه تعالى وعده داد موسى را که دیار شام و زمین مقدسه بموسى و قوم وى سپارد، و جباران را که سکان آن زمین‏اند هلاک کند، پس چون بمصر آرام گرفتند، اللَّه تعالى ایشان را فرمود که به اریحاى شام روید، و با جباران جنگ کنید، که من خداى شماام، شما را نصرت دهم. و موسى را فرمود تا از دوازده سبط از هر سبطى نقیبى برگزیند، که پیش رود، وکیل در قوم خویش باشد، و ایشان را بر وفاء عهد و امتثال فرمان داد. موسى آن نقیبان را برگزید، و چون بزمین کنعان رسیدند، ایشان را بجاسوسى بفرستاد، تا احوال جبابره بازدانند. عوج عنق برایشان رسید، گویند: این عوج بالاى عظیم داشت چنان که دست وى بقعر دریا رسیدى، و ماهى بگرفتى، و بحرارت قرص آفتاب آن را بریان کردى و بخوردى، و گفته‏اند که: بروزگار طوفان نوح که همه روى زمین آب گرفت، و بهر کوهى و بالایى که در زمین بود آب برگذشت، بدو زانوى عوج بیش نرسید، و نوح او را بر کشتى ننشاند، و گرد عالم میگشت، و سه هزار سال عمر وى بود، و بروزگار موسى او را هلاک کردند: پس چون آن نقبا بر عوج رسیدند، عوج ایشان را بگرفت، و بخانه برد، و با اهل خویش گفت: اینان‏اند که بجنگ ما آمده‏اند. چه بینى اگر من ایشان را بیک بار در زیر پاى نهم، و خرد کنم. اهل وى گفتند: ایشان را مکش، تا باز گردند، و قوم خود را بگویند که چه دیدند، و از شما خبر دهند. پس چون از دست عوج رهایى یافتند، با یکدیگر گفتند و عهد بستند که: با بنى اسرائیل قصه عوج نگوئیم
که ایشان بترسند، و مرتد شوند، و از قتال باز گردند. بلى با موسى و هارون بگوئیم، تا ایشان تدبیر کار کنند. پس باز گشتند، آن عهد نقض کردند، و هر نقیبى قوم خود را از قتال نهى کردند و بترسانیدند، مگر کالب بن یوحنا، و یوشع بن نون کالب نقیب سبط یهودا بود و یوشع نقیب سبط یوسف. این است قصه دوازده نقیب و شکستن پیمان ایشان.
وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ یعنى مع النقبا، و قیل مع بنى اسرائیل فى النصر لکم و الدفع عنکم. اینجا سخن تمام گشت، آن گه گفت: لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ یا معشر بنى اسرائیل بحدودها و فروضها و اوقاتها و معانیها و خشوعها، وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ المفروضة علیکم فى اموالکم، وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی کلهم وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ اى نصرتموهم، و قیل اعنتموهم بالسیف. و التعزیر الادب فى غیر هذا الموضع، وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اى صادقا من کل انفسکم، و هى کل نفقة یبتغى فیها وجه اللَّه، من النوافل و الفرائض، لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ.
ثم قال: فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ اى بعد العهد و المیثاق، فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ اى اخطأ قصد الطریق. گویند از این دوازده نقیب پنج ملک بخاستند که خداى را عزّ و جلّ طاعت دار بودند: داود و سلیمان و طالوت و حرقیما و پسر وى، و از آن هفت دیگر سى و دو جبار بخاستند که ملک از اهل حق بقهر بستدند، و تباهکارى کردند، و طاغى گشتند.
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ «ما» صلت است، توکید قصه را درافزود، تقدیره: فبنقضهم میثاقهم. این پیمان شکستن آن بود که ایشان را گفته بودند وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ مراد بآن محمد بود، ایشان را ایمان دادن بدو و تعزیر و نصرت او فرموده بود، و ازیشان پیمان ستده، پیمان شکستند و بوى کافر شدند، لَعَنَّاهُمْ یعنى چون پیمان بشکستند بر ایشان لعنت کردیم، پس آن لعنت که بر ایشان بود بکافر شدن ایشان بعیسى مریم. و گفته‏اند: این لعنت جزیت بود که بر ایشان نهاد، و قومى را ممسوخ کرد. وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً و دلهاشان سخت کردیم، و بقراءت حمزه و على: و جعلنا قلوبهم قسیة، دلهایشان بهرج کردیم و نفایه و ناسره.
یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ اى یغیرون کلام اللَّه عن جهته من آیة الرجم و نعت النبى و صفته. ابراهیم نخعى گفت: تحریف آن بود که در سخنان خدا که بایشان فرو آمده بود، این کلمات بود: «یا ابناء احبارى، یا ابناء رسلى». ایشان بنوشتند که یا ابناء ابکارى. و در آثار بیارند که بنى اسرائیل بکلمه‏اى کافر شدند که بتصحیف برخواندند: قال اللَّه تعالى لعیسى فى الانجیل: «انت نبیى، و انا ولّدتک»، اى ربیتک، فحرفته النصارى، و قرءوا: انت نبیى و انا ولدتک. وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ اى ترکوا نصیبا مما امروا به فى کتابهم من اتباع محمد (ص) و اقامة الحدود. وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ اى على خیانة منهم، کقوله تعالى: لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ اى کذب، و خیانت اینجا معصیت است بآن نقض عهدها که کردند، چنان که کعب اشرف کرد، آن گه که به مکه، شد و به ابو سفیان برساختند که بجنگ محمد شوند، و نیز روز احزاب نقض عهد کردند، و مشرکان را پشتى دادند در حرب محمد، و آن روز که به بنى النضیر شدند بطلب دیت. نقض عهد کردند، و مکر ساختند.
رب العالمین منّت مینهد بر مصطفى (ص) که ما پیوسته از اسرار ایشان ترا خبر میدهیم، و آن نقض عهد که میکنند، و بر تو مکر میسازند، با تو میگوییم، تا بر اسرار ایشان مطلع میشوى آن گه گفت: إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ مگر اندکى که این نقض عهد نکردند، چون عبد اللَّه سلام و اصحاب وى. فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ اول ایشان را فرمود که این نقض عهد ایشان و معصیت ایشان در گذار و عفو کن. پس بعاقبت این عفو و صفح منسوخ شد بآیت سیف.
وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ میگوید: چنان که از جهودان در تورات عهد و پیمانى ستدیم، از ترسایان در انجیل هم پیمان ستدیم باتّباع محمد، و نبوت وى پذیرفتن، و بنعت و صفت وى اقرار دادن، و هم چنان که جهودان نقض عهد کردند ترسایان هم نقض عهد کردند. رب العالمین گفت: فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما عداوت و بغض در میان جهودان و ترسایان افکندیم. جهود دشمن ترسا و ترسا دشمن جهود تا بقیامت، و گفته‏اند: این عداوت خود میان ترسایانست، و «بینهم» ضمیر ترسایانست، نطوریه و یعقوبیه و ملکانیه همه دشمن و خصم یکدیگرند، در طلب ملک و جاه عداوت یکدیگر در دل گرفته، و در خون یکدیگر شده. و گفته‏اند: این عداوت و بغضاء هواهاى مختلف است در میان ایشان، و جدال در دین، ذکره النخعى رحمه اللَّه.
معویة بن قره گفت: «الخصومات فى الدین تحبط الاعمال»، در دین خصومت کردن، و در جدال آویختن، عمل باطل کند. روایت کنند از على (ع) که گفت: «ایاکم و الخصومات فانها تمحق الدین»، وقال النبى (ص): «اجتنبوا اهل الاهواء فان لهم عرّة کعرّة الجرب»، و قال الحسن: «ایاکم و هذه الاهواء المتفرقة المتباعدة من اللَّه، التی جماعتها الضلالة، و مستقرها النار، و قال الفضیل بن عیاض: «نظر المؤمن الى المؤمن جلاء للقلب، و نظر الرجل الى صاحب البدعة و الهواء یورث العمى»، و عن الاوزاعى قال: «بلغنى ان اللَّه تعالى اذا اراد بقوم شرا الزمهم الجدل، و منعهم العمل» «وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ» یعنى ینبئهم فى الآخرة بما کانوا یصنعون فى الدنیا من التکذیب‏ بالنبى (ص) و اخفاء نعمته. این سخن بر طریق تهدید گفته است، چنان که کسى را گویى: آرى بخبر کنم ترا و آگاه شوى.