شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۱۵- سورة الحجر- مکیة )
124

۱ - النوبة الثانیة

سورة الحجر مکّى است، نود و نه آیتست و ششصد و پنجاه و چهار کلمت و دو هزار و هفتصد و شصت حرف و در این سوره نه ناسخ است نه منسوخ مگر دو نیمه آیت: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ»، و دیگر «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ». این هر دو بآیه قتال منسوخست. و عن ابىّ بن کعب: قال قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الحجر کان له من الاجر عشر حسنات بعدد المهاجرین و الانصار و المستهزئین بمحمّد (ص).
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» اى هذه الحروف آیات الکتاب الذى هو قرآن مبین للاحکام. مى‏گوید این حروف آیات کتاب خداوند تبارک و تعالى است، کتاب قرآن که پیدا کننده احکامست: «یبین الرشد من‏ الغى و الهدى من الضلال» باین قول کتاب قرآنست و قرآن کتاب و عطفه علیه و هو هو لتضمّن القرآن معنى الجمع. و قیل الکتاب للجنس و المراد به ما تقدّم القرآن من الکتب اى هذه الآیات آیات الکتب التی تقدمت القرآن یرید معنى هذه معناها، باین قول معنى آنست که این آیات آیات کتاب خداوند تعالى است، آن کتابها که پیش از قرآن فرو آمده بپیغمبران، آن گه گفت: «وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ» اى و آیات قرآن مبین. مى‏گوید آیات کتب پیشینه است و آیات قرآن مبین در معنى همه یکسان و همه کلام خداوند جهان.
«رُبَما یَوَدُّ» قرأ نافع و عاصم بتخفیف الباء و الباقون بتشدیدها و هما لغتان فالتّخفیف لاهل الحجاز و التّشدید لقیس و تمیم و بکر، «رب» حرف جرّ است هم مشدّد و هم مخفف و باسم نکرة مخصوصست، تقول: ربّ رجل جاءنی، و رب رجل جاءنی، چون ما کافه در آن شود آن گه بفعل ماضى مخصوص بود، تقول: ربّما جاءنی زید، و اگر مستقبل آید از پس آن لا بد کان در آن مضمر بود چنانک درین آیتست: «رُبَما یَوَدُّ» یعنى ربّما کان یودّ الذین کفروا، و اگر کسى گوید این اضمار چگونه است درست بود و کان چیزى را گویند که گذشته و رفته بود و معلومست که این آرزوى کافران در مستقبل است نه در ماضى، جواب آنست که هر چه ربّ العزّه جلّ جلاله وعده داد که خواهد بود ماضى و مستقبل در آن یکسانست، نابوده هنوز چون بوده است و ناآمده چون آمده، که وعده وى راستست و درست، بودنى و آمدنى، اگر کسى گوید ربّ و ربما در وضع لغت قلّت را گویند و کافران این آرزو بسیار خواهند کرد بر دوام، پس استعمال ربما درین موضع چه معنى دارد؟
جواب آنست که سیاق این سخن بر سبیل تهدیدست نه بر سبیل تقلیل، چنانک کسى فعلى بد کند تو او را گویى: ربّما ندمت على ما تفعله اى لعلّک ستندم على ما تفعل و انت لا تشک انّه یندم فخرج هذا مخرج التهدید و الوعید.
امّا در بیان وقت آن که کافران این آرزو کنند، مفسران سه قول گفته‏اند: یکى آنست که این بوقت نزع گویند در حال معاینت که فریشتگان عذاب را بینند چنانک ربّ العزّه گفت: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ» الآیة...قول دوم آنست که در قیامت گویند چون احوال و اهوال رستاخیز بینند و مسلمانان را بینند که مى‏نوازند و ببهشت مى‏فرستند. قول سیم آنست که این در دوزخ گویند آن گه که گناه کاران مسلمانان را و اصحاب کبائر را از اهل قبله بشفاعت پیغامبران و صالحان از دوزخ بیرون آرند و ببهشت فرستند، و فى ذلک ما روى ابو موسى عن النبى (ص) قال: «اذا کان یوم القیامة و اجتمع اهل النّار فى النّار و معهم من شاء اللَّه من اهل القبلة قال الکفّار لمن فى النّار من اهل القبلة، الستم مسلمین؟
قالوا بلى، قالوا فما اغنى عنکم اسلامکم و قد صرتم معنا فى النّار، قالوا کانت لنا ذنوب فاخذنا بها فیغضب اللَّه لهم بفضل رحمته فیأمر بکلّ من کان من اهل القبلة فیخرجون منها فحینئذ. «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ»، و قرأ رسول اللَّه (ص) هذه الآیة...
و عن ابن عباس قال: ما یزال اللَّه یدخل الجنّة و یرحم و یشفع حتّى یقول من کان من المسلمین فلیدخل الجنّة فحینئذ: «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ» این آیت حجّتست بر معتزله در باب وعید، گوئیم اگر مسلمان گنه کار بگناه خویش جاوید در دوزخ بود با کافران چنانک اعتقاد خبیث ایشانست بایستى که کافران تمنّى اسلام مسلمانان نکردندى و بر فوات آن تحسر نخوردندى، بلکه بر فوت صلاح و پاکى از گناه تحسر خوردندى که بر اعتقاد ایشان صلاح و پاکى از گناهست که مرد را در بهشت آرد نه مجرّد اسلام و گر چنان بودى که مى‏گویند ربّ العزّه گفتنى: ربما یودّ الذین کفروا لو کانوا صالحین، چون ربّ العزّه تمنّى ایشان در اسلام بست معلوم شد که اسلام است که مرد را در بهشت آرد و گر چه با آن گناه بود آن گناه او را از بهشت محروم نگرداند و جاوید او را در آتش بنگذارد.
«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا» صیغت صیغت امرست و بمعنى وعید است، یقال ذر فلانا و ذرنى و فلانا، هر دو کلمه وعید است و قرآن بهر دو ناطق، پارسى گویان بتهدید گویند فلان را بمن بگذار. یقول تعالى: ذر یا محمّد هؤلاء الکفّار یأخذوا حظوظهم من دنیاهم، «وَ یَتَمَتَّعُوا» بلذّاتها، «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» یعنى و یشغلهم الامانى عن الایمان و التّکثیر من الطاعات و التزوّد للمعاد، «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» ما یصیرون الیه من عذاب اللَّه. هذا کقوله: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ».
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ» اى من اهل قریة، و القرى فى القرآن الامصار، سمّیت قریة لانّها تقرى اهلها اى تجمعهم کما سمى الحىّ لانّه یحوى القبیلة. این آیت جواب قریش است که مى‏گفتند: «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ عَجِّلْ لَنا قِطَّنا» عذاب و هلاک بتعجیل مى‏خواستند، ربّ العزّه گفت: «ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ» اى اجل مقدور و وقت محدود لا نعذبهم و لا نهلکهم حتّى یبلغوه ما هرگز اهل شهرى را هلاک نکردیم مگر که هلاک ایشان را وقتى معیّن بود تا بآن وقت معیّن نرسند ایشان را هلاک نکنیم، چون آن وقت معیّن موقت در رسد در آن تقدیم و تأخیر نرود.
اینست که گفت جلّ جلاله: «ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها» التّأنیث فى تسبق محمول على لفظ الامّة و الجمع فى «یَسْتَأْخِرُونَ» على معنى الامّة اى ما تتقدّم الوقت الذى وقت لها و لا یتأخرون عنه، هذا کقوله: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ». و قیل: «إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ» هو کتاب فیه اعمالهم و اعمارهم و آجالهم و هلاکهم، و معنى معلوم اى تعلم الملائکة ذلک الوقت. و قال الحسن: ما تسبق من امّة اجلها رسولها و کتابها فتعذّب قبله، و لا یستأخرون اى لا یستأخر القوم اذا کذبوا الرّسل.
«وَ قالُوا» یعنى قال مشرکو مکّة لمحمّد (ص)، «یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» اى القرآن بزعمک و دعواک، «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» مصاب فى عقلک و رأیک مستور علیک وجه الصواب. کافران این سخن بر سبیل استهزاء مى‏گفتند که ایشان را اعتقاد نبود که کتاب آسمان بوى مى‏آید و برسالت وى ایمان نداشتند گفتند یا محمّد تو دیوانه‏اى که ما را از دین پدران بر مى‏گردانى و میخواهى که پس رو تو باشیم بى حجتى و برهانى، آن گه حجّت و برهان خواستند.
«لَوْ ما تَأْتِینا» لو ما حثّ و تحضیض بمعنى هلا اى هلا اتیتنا، «بِالْمَلائِکَةِ» نراهم شاهدین لک على صدق ما نقول، «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» و گفته‏اند لو ما و لو لا یکسانست، امّا لولا بیش است در قرآن که عرب آن را بیش گویند معنى آنست که اى محمّد اگر راست مى‏گویى که من پیغامبرم چرا با خود فریشتگان نیاوردى تا بصدق تو ایشان گواهى دادندى و ما ترا پس روى کردیمى؟
ربّ العزّه بجواب ایشان گفت: «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ» بسه قراءت خوانده‏اند: «ما ننزل» بضمّ نون و کسر زا و تشدید، «الملائکة» بنصب قراءت حمزه و کسایى و حفص است، من قوله: «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ». «ما تنزل» بضمّ تا و فتح زا و تشدید، «الملائکة» برفع ابو بکر خواند تنها، من قوله: «وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا»، باقى «ما تنزل» بفتح تا و زا و تشدید خوانند، «الملائکة» برفع، من قوله: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» اى تتنزل معنى آنست که فریشتگان آسمان فرو نیایند مگر بمرگ ایشان، «إِلَّا بِالْحَقِّ» حق اینجا مرگست از بهر آنک آن دادست از حق جلّ جلاله، جاى دیگر گفت: «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ». و قیل «ما تنزل الملائکة الا بالحق» اى بالرّسالة او بالعذاب اى لو شاهد و هم ثمّ کفروا، «وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ» بالعذاب.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» ذکر اینجا قرآنست، میگوید قرآن فرو فرستادیم، «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» و ما آن را گوشدار و نگه داریم، کس را نیست و نتواند نه ابلیس و شیاطین و نه آدمیان که در آن زیادت و نقصان آرند، همانست که جاى دیگر گفت: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ». معنى دیگر «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» فى قلب من اردنا به الخیر، کسى که بوى خیر خواسته‏ایم و راه صلاح و سداد نموده‏ایم این قرآن در دل وى نگه مى‏داریم: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، و گفته‏اند «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» اینها کنایة از رسول خداست یعنى و انّا لمحمّد (ص) حافظون ممّن اراد به سوءا، یقول اللَّه تعالى: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ».
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ» جمع شیعة و هى الامم و الفرق و الطوائف و التوابع و الانصار، مشتقة من شاعه اى تبعه و اصله من الشّیاع و هو الحطب الصّغار یوقد بها الکبار و الاوّلین من اضافة الشی‏ء الى صفته. و قیل الاوّلین هم الاقدمون الذین سنوا الضلالة لمن بعدهم و من تبعهم شیعهم لاقتدائهم بهم.
«وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» این آیت تعزیت و تسلیت مصطفى (ص) است میگویند پیش از تو رسولان فرستادیم بامّتهاى گذشته و فریشتگان را نفرستادیم برین وجه که قوم تو اقتراح مى‏کنند، و سفهاء هر امّت استهزاء کردند برسولان خویش چنانک قوم تو استهزاء مى‏کنند و نظیر این آیت در قرآن فراوانست.
«کَذلِکَ نَسْلُکُهُ» السّلک ادخال الشی‏ء فى شى‏ء فمعنى نسلکه ندخله و نجعله اى کما سلکنا فى قلوب شیع الاوّلین التکذیب و الاستهزاء، و کذلک نسلکه فى قلوب مشرکى قومک لا یؤمنون به اى باللَّه. و قیل بالذّکر الّذی انزل علیک میگوید چنانک دلهاى گروهان پیشینیان از ایمان و تصدیق باز داشتیم و چنان نهادیم و نمودیم ایشان را که تا تکذیب و استهزاء کنند بر پیغامبران هم چنان کردیم و نهادیم در دلهاى مشرکان مکه که تا ایمان نیارند و استهزاء و تکذیب کنند.
و قیل نسلک الذّکر، «فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ» باسماع النبى ایّاهم ذلک و هم مع ذلک «لا یُؤْمِنُونَ بِهِ» همچنین مى‏سازیم و مى‏نمائیم و مى‏کنیم این پیغام را در دلهاى ایشان که در علم من ناگرویدگانند تا بنگروند بآن، همانست که در جاى دیگر گفت: «کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ، لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ» جاى دیگر گفت: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ». فى هذه الآیات و نظائرها ردّ على المعتزلة و القدریّة و قد شرحناها فى غیر موضع، «وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» اى تقدّمت عادتهم فى التکذیب بالآیات فهؤلاء یقتفون آثارهم فى الکفر و التّکذیب. و قیل «خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» فى اهلاکى ایّاهم و ما حلق بهم من المثلات بعد التّکذیب.
«وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ» این جواب ایشانست که اقتراح آیات مى‏کردند و مى‏گفتند: ائتنا بآیة، «وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ» اى لو اظهرنا لهم اوضح آیة و هو فتح باب «مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا» المشرکین، «فِیهِ یَعْرُجُونَ». قال ابن عباس فظلّ الملائکة فیه یعرجون اى یذهبون و یجیئون.
«لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا» اى غطیت یعنى ما هذا بحق اى غشیت ابصارنا کما یغشى السّکر عین السّکران فلا یرى الشی‏ء على حقیقته ثمّ شکّوا فى هذا ایضا فقالوا: «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» سحرنا محمّد فلا بنصر، قرأ ابن کثیر سکرت بالتّخفیف اى حبست عن النّظر کما یحبس الماء بالسّکر. و قیل معنى التشدید و التّخفیف واحد الّا ان التّشدید للمبالغة.
«وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً» اى خلقنا فیها بروجا و هى اثنى عشر برجا: الحمل و الثّور و الجوزاء و السّرطان و الاسد و السنبله و المیزان و العقرب و القوس و الجدى و الدّلو و الحوت، فهذه البروج کواکب شدّت بفلک السّماء یدور بها دوران الرّحى و تنزلها الشّمس و القمر و الکواکب السیارة، و قیل انّ الفلک قسم اثنى عشر قسما کلّ قسم منها سمّى برجا و لقب کلّ برج ببعض الکواکب الّتى فى ذلک القسم کالحمل و الثّور الى التّمام و اشتقاقه من البروج و هو الظّهور. و قیل البروج قصور فى السّماء، و قیل نجوم السّماء ثلاثة اقسام: قسم منها سیّارة و قسم منها رجوم لدحور الشّیاطین، و قسم منها هو القطب الّذى یدور علیه الفلک ثابت، «وَ زَیَّنَّاها» یعنى السّماء، و قیل البروج، «لِلنَّاظِرِینَ» الیها و المعتبرین بها و المستدلّین على توحید صانعها.
«وَ حَفِظْناها» یعنى السّماء، «مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ». قال ابن جریح: الرّجیم الملعون، و قیل الرّجیم الّذى یرجم بالکواکب.
«إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ» اى لکن من استرق السّمع اى المسموع، «فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ» نار یظهر لکلّ ذى عینین. قال ابن عیسى: الشّهاب عمود من نار تمتدّ بشدّة ضیائه کالنّار. و قال ابن عباس کانت الشیاطین لا یحجبون عن السّماوات فکانوا یدخلونها و یأتون باخبارها لانّ الملائکة یتدارسون ممّا انتسخوه من اللّوح المحفوظ ثمّ یأتون الکهنة فیخبرونهم بذلک فیخلطون به کذبهم فلمّا ولد عیسى (ع) منعوا من ثلث سماوات و لم یمنعوا من اربع فلما ولد محمّد (ص) منعوا من السّماوات کلّها فما منهم من یرید استراق السّمع الا رمى بشهاب فیخرجه او یخبله او یحرق جزءا منه و لا یقتله. قال الحسن: یقتله و لا یعود الشّهاب، و قیل یرجمون بها و تعود الشّهب الى اما کنها.
روى عن ابى لهب بن مالک: قال حضرت رسول اللَّه (ص) و قد ذکرت عنده الکهانة فقلت بابى و امّى نحن اوّل من فزع لحراسة السّماء و رجم الشیاطین و منع الجنّ من استراق السّمع عند قذفها بالنّجوم و انّا لمّا رأینا ذلک اجتمعنا الى کاهن لنا یقال له خطر بن مالک و کان شیخا کبیرا و قد اتت علیه ثلاثمائة و ستّون سنة فقلنا له یا خطر هل عندکم علم من هذه النّجوم الّتى یرمى بها؟ فانّا قد فزعنا و خفنا سوء عاقبتها، فقال لنا: الرّجز:
اغدوا على فى السّحر
و اتوا جمیعا بسفر
اخبرکم بذا الخبر
امّا بخیر او ضرر
قال فانصرفنا عنه یومنا فلمّا کان فى وقت السّحر اتیناه فاذا نحن به قائم على قدمیه شاخص الى السّماء بعینیه فنادیناه یا خطر فأومأ الینا ان امسکوا فامسکنا و انقضّ من السّماء نجم عظیم و صرخ با على صوته: اصابه اصابه خامره عقابه عاجله عذابه احرقه شهابه زایله جوابه یا ویله ما حاله تغیرت احواله.
ثمّ امسک طویلا و طفق یقول:
من اجل مبعوث عظیم الشّان
یا لهب یا لهب بنى قحطان
اخبرکم بالحقّ و البیان‏
اقسمت بالکعبة و الارکان
و البلد المؤمن ذى السکّان‏
و المنع للسمع عتاة الجان
بثاقب فى کفّه سلطان‏
یبعث بالتنزیل و الفرقان‏
تمحى به عبادة الاوثان قال فقلنا یا خطر انّک لتذکر امرا عظیما فما ذا تقول و ترى لقومک ان یفعلوا، قال:
ارى لهم ما قد ارى لنفسى
ان یتبعوا خیر قبیل الانس‏
برهانه مثل شعاع الشّمس
یبعث من مکّة دار الحمس‏
بمحکم التنزیل غیر لبس قال فقلنا له من هو و ما اسمه و ما مدّته؟ قال:
بالموت اقسمت لکم و العیش
انّ النّبیّ ذا لمن قریش‏
لیس یرى فى حکمه من طیش
نعم و لا فى خلقه من هیش‏
یکون فى جیش و اىّ جیش
من آل قحطان و آل البیش‏
و البیش الاخلاط من کلّ قوم. فقلنا له من اىّ البطون هو؟ فقال بطن من ولد ابراهیم (ع) یقال له قریش، قلنا له بیّن لنا من اىّ قریش هو؟ قال: و البیت و الدّعائم و الدّار و الحمائم انّ الّذى ملازمى ثناؤه و عاصمى لمن لباب هاشم من معشر اکارم قد یکتنى بالقاسم یبعث بالملاحم و قتل کلّ ظالم. ثمّ قال: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر جاء الحقّ و ظهر و انقطع عن الانس الخبر هذا هو البیان، اخبرنى به رأس الجان. ثمّ قال هذا بناى و سکت و اغمى علیه فما افاق الّا بعد ثلاثة ایّام، فلمّا افاق قال: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، ثمّ مات. فقال رسول اللَّه (ص): سبحان اللَّه، سبحان اللَّه لقد نطق بمثل نبوّة و انّه لیحشر یوم القیامة امة واحدة.
قوله: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها» انّما مدّت لانّها لم تخلق ممدودة فمدّت بعد الخلقة من تحت الکعبة و لهذا قال تعالى: «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها». قال الحسن: کانت طینة فقال اللَّه لها انبسطى فانبسطت على وجه الماء، «وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ» اى جبالا ثوابت کانت الارض تترجرج فجعل اللَّه الجبال اوتادا لها فثبتت بها، «وَ أَنْبَتْنا فِیها» اى فى الارض، «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» اى من کلّ شى‏ء مقدور جرى على وزن من قدر اللَّه عزّ و جل لا یجاوز ما قدّره اللَّه علیه، لا یستطیع خلق زیادة فیه و لا نقصانا. مى‏گوید برویانیدیم درین زمین از هر چیزى چنانک اللَّه خواست و تقدیر کرد و ساخت بر وزنى و معیارى که هیچ کس تغییر آن نتواند و زیادت و نقصان در آن نیارد، و روا باشد که معنى وزن اندر قدر و منزلت بود چنانک مردم بعرف و عادت گویند فلان را بنزدیک خلق وزنى نیست، یعنى که او را قدر و منزلت نیست. و گفته‏اند: «وَ أَنْبَتْنا فِیها» یعنى فى الجبال، «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» یوزن نحو الحدید و الرّصاص و النّحاس و الذهب و الفضّة و الزّرنیخ و الکحل و غیر ذلک ممّا یوزن وزنا و یحتمل انّ المراد به المکیل و الموزون و المعدود لانّ مآل الکلّ الى الوزن کالحنطة و الشعیر یولان الى الخبز الّذى یوزن و اشباه ذلک.
«وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ» جمع معیشة و هى مصدر عاش فجعل اسما لما یعاش به، و وزن معایش مفاعل، و لا یهمز یاؤه لانّها اصلیّة و انّما تهمز الزائدة المنقلبة نحو صحائف و رسائل و عجائز، «وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ» اى و سخرنا لکم من یخدمکم و اللَّه یرزقکم، اى جعلنا لکم فى الارض معایش تعیشون بها و ممالیک و دواب تنتفعون بها لکم نفعهم و على اللَّه رزقهم. و قیل و جعلنا لکم و لمن لستم له برازقین، «فِیها مَعایِشَ» و هى الدواب و الانعام و الوحش و السّباع و الطیر و العبید و الاماء و جاز وقوع من على ما لا یعقل لاختلاطه بمن یعقل. و قیل من ها هنا بمعنى ما کقوله: «فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ».