121
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» یدفع عن صدورهم نزعات الشیطان و عن قلوبهم خطرات العصیان و عن ارواحهم طوارق النسیان، رب العزه جل جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته دوستان خود را و مؤمنانرا پیوسته در پرده عصمت و حمایت خویش دارد، سینههاشان از نزعات شیطان، دلهاشان از خطرات عصیان، جانهاشان از طوارق نسیان پاک دارد و در امان و حفظ خویش دارد، چندان که که بر غیب خود غیرت دارد بر سرّ مؤمن غیر دارد، زیرا که این براى آن میدارد، و آن براى این مىپرورد، وقتى بیاید که پرده از میان برخیزد این سرّ در آن غیب نظر کند و آن غیب درین سرّ نظر کند، اى جوانمرد آن ساعت نعیم بهشت کجا پدید آید و جمال حورا و عینا بکدام حساب بر آید.
پیر طریقت گفته: وقتى خواهد آمد که زبان در دل برسد و دل در جان برسد و جان در سرّ برسد و سرّ در حق برسد، دل با زبان گوید خاموش، سرّ با جان گوید خاموش، نور با سرّ گوید خاموش، اللَّه تعالى گوید بنده من دیر بود تا تو مىگفتى اکنون من میگویم، تو مىشنو، آرى و از غیرت الهیت است بر سرّ فطرت بشریت که هر عضوى از اعضاء بنده بسرّى از اسرار خود مشغول کرده، سمع را گفت اى سمع تو در سماع ذکرش باش، «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»، اى بصر تو با بصیرت و عبرت باش «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»، اى زبان تو در ذکر آلاء و نعماء من باش «فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ»، اى انف تو از شم نتن اغیار با انفه باش، اى دست تو گیرنده اقداح لطف باش، اى پاى تو رونده در ریاض ریاضت باش، اى بنده همه مرا باش، قل اللَّه ثم ذرهم. «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» اللَّه تعالى دوست ندارد هر خیانت کارى ناسپاس، خیانت هم در اموال رود هم در اعمال هم در احوال، در اموال باختزال رود، و در اعمال بریا و تصنّع و در احوال بملاحظت اغیار، ربّ العزه در این خیانتها فرو بندد بر مؤمن عارف، روى دل وى با خود گرداند و او را بهیچ غیرى ندهد ور همه فردوس برین باشد، هر که غارت سلطان غیرت حق گشت او را پرواى هیچ غیر نماند، گفتهاند الزّاهد صید الحقّ من الدّنیا و العارف صید الحق من الجنة.
زاهد صید حق است از دنیا بجسته، عارف صید حق است از بهشت بر بوده، دلى بعشق سوخته بمرغ بریان نیاساید، جانى بحق زنده با غیر او نیارامد.
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» یتجاوز عن الاصاغر لقدر الاکابر و یعفوا عن العوام لاحترام الکرام، و تلک سنّة اجراها اللَّه سبحانه لاستیفاء منازل العبادة و استصفاء مناهل العرفان و لا تحویل لسنّته و لا تبدیل لکریم عادته، و فى بعض الکتب انّ اللَّه عزّ و جل یقول: انّى لا همّ باهل الارض عذابا فاذا نظرت الى عمّار بیوتى و الى المتهجدین و الى المتحابین فىّ و الى المستغفرین بالاسحار صرّفت ذلک عنهم.
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ» الآیة. اهل تمکین از زمین ایشانند که ربّ العزه نظام کار عالم در ناصیه ایشان بسته و ایشان هفت گروهند کما روى فى بعض الآثار، انّ قوام الدّنیا بسبعة: بالملوک و الوزراء و نوّابهم و القضاة و الشهود و العلماء و الفقراء، اذا استقام رأیهم و لم یخالفوا اسقى اللَّه بهم الغیث و انبت بدعائهم العشب و احى بهم الارض و کشف بهم البلاء با من الخلق.
معنى آنست که ربّ العالمین جلّ جلاله نظام کار عالم و آرایش جهان و صلاح کار خلق و معاش بندگان و استقامت ایشان در هفت گروه بسته. چون این هفت گروه بر سنن صواب و بر استقامت روند و در شرایع دین و امر معروف و نهى منکر متفق باشند و دل با خدا و با خلق راست دارند و مخالفت بخود راه ندهند ربّ العالمین ببرکت همت راست و استقامت راى ایشان از آسمان باران رحمت فرستد و از زمین نبات و نعمت رویاند و درهاى خیر و راحت بر خلق گشاید و بلاها و فتنها بگرداند، اوّل پادشاهانند که بندگان خداى را نگهبانند و خلق در امان و زینهار ایشانند، السّلطان ظلّ اللَّه فى الارض یأوى الیه کلّ مظلوم. دیگر وزیرانند که کار مملکت پادشاه راست مىدارند و بر سنن صواب مىرانند، ان نسى ذکره و ان ذکر اعانه، لفظ خبرست. سوم نوّاب ایشانند در اطراف عالم تا از احوال خلق ایشان را خبر مىدهند و ضعیفان و مظلومان را در گوشهها باز میجویند و اگر در همه عالم گوسفندى گرگن در گوشهاى بماند که آن را روغن نمالند و شفقت نبرند نخست ان نوّاب بآن گرفتار شوند، پس وزراء پس ملوک چهارم قاضیانند که حقوق خلق بر خلق نگاه مىدارند و دستهاى متغلبان و متمرّدان بقوت و عدل پادشاه از ضعفا کوتاه مىدارند. پنجم گواهان عدولند که بگفتار و گواهى ایشان حق از باطل جدا مىکنند و حق بمستحق مىرسانند، و فى الخبر: اکرموا الشّهود فانّ اللَّه یستخرج بهم الحقوق و یدفع بهم الظّلم.
و این خاصیت امّت محمّد است که اداء شهادت و تحمّل و قبول چنان که درین امّت است در هیچ امّت نبوده و اللَّه تعالى عزّ و جلّ یقول: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» اى عدلا. ششم عالمانند که پیغامبران را وارثانند و نایبان و دین اسلام را دلّالانند و بر جاده دین خلق را سوى حق مىرانند هفتم درویشانند و صوفیان که در ازل گزیدگان بودند و در ابد رستگارانند امروز خاصگیان و نزدیکانند و فردا ملوک مقعد صدق ایشانند، و فى الخبر: انّ ملوک الجنّة کلّ اشعث اغبر لو قسم نور احدهم على اهل الارض لوسعهم.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» الآیة. الشیاطین یتعرّضون للانبیاء و لکن لا سلطان لهم و لا تأثیر فى احوالهم منهم و نبیّنا صلّى اللَّه علیه و سلّم افضل الجماعة و انّما یکون من لشیطان تخییل و لیس به شیء من التضلیل و کان لنبیّنا سکتات فى خلال قراءته القرآن عند انقضاء الآیات فتلفظ بهمهمته الشّیطان ببعض الالفاظ فمن لم یکن له تحصیل توهّم انّه کان من الفاظ الرّسول و صار فتنة لقوم و الّذى اراد اللَّه به خیرا امدّه بنور التحقیق و ایّده بحسن العصمة فیمیّز بحسن البصیرة و قوّة النحیزة بین الحقّ و الباطل فلا یظلّه غمام الرّیب و ینجلى عنه غطاء الغفلة و لا تأثیر لضباب الغداة فى شعاع الشّمس عند متوع النهار و هذا معنى قوله: «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ». انبیاء و رسل که علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینههاى ایشان نصب کرده و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهاده و این حایط عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیده که: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» کى صورت بندد که صولت غوغاى لشکر شیاطین راه بساحات اقبال ایشان برد، یا سطوت مکر ابلیس پیرامن دل ایشان گردد، بلى آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم او را در قراءت قرآن سکتها بود که در آن سکتها در بحار عزّت معانى قرآن غوص کردى، شیطان در آن میان همى درجست و بلفظ خویش آن کلمات در افکند، آن کلمات لفظ شیطانى بود نه لفظ نبوى، ربّ العزه خواست که قومى را در آن بفتنه افکند، و له جلّ جلاله ان یمتحن من شاء بما شاء و لا یسئل عمّا یفعل. منافقان و مشرکان در آن بفتنه افتادند و در نفاق و شقاق بیفزودند و مؤمنان بتوفیق الهى و عصمت ربّانى حق از باطل بشناختند و در صراط مستقیم راست رفتند، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».