141
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ» ابن کثیر و قرّاء بصره یدفع خوانند بىالف، و باقى یدافع بالف، و معنى هر دو یکسانست یعنى یدفع عن المؤمنین کید عدوّهم و و شرّهم. این آیت بساط آیت ثانى است از بهر آن که اوّل آیت که بقتال فرو آمد این آیت بود که: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ»، رسول را و یاران را فرمودند تا با اهل زمین جنگ کنند قیاصره و اکاسره و اقیال و غیر ایشان، و در آن عصر اهل زمین همه کفّار بودند و مؤمنان در جنب ایشان اندک، ربّ العزّه ایشان را وعده نصرت داد و دفاع، و ایشان را درین آیت بر قتال داشت و دلیر گردانید گفت اللَّه شر ایشان و کید ایشان گر چه بسیارند باز دارد از مؤمنان اگر چه اندکند، و گفتهاند معنى آیت بر عموم است، اى یدفع عن المؤمنین بنور السنّة ظلمة البدعة، و بنور الایمان ظلمة الکفر.
«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» هذان اسمان یشملان کلّ کافر باللّه، اى کلّ خوّان فى امانة اللَّه، کفور لنعمته، یقال الخوّان الّذى عادته و سنّته الخیانة، و الکفور الّذى عادته الکفران، بیّن اللَّه سبحانه انّه انّما یدفع عمن لیس بخوّان و لا کفور.
«أُذِنَ» بضم الف قراءت نافع و ابو عمرو و عاصم و یعقوب است بر فعل مجهول، باقى اذن بفتح الف خوانند یعنى اذن اللَّه «لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ»، و اذن گفت نه امر یعنى که اللَّه تعالى حرص ایشان دید بر قتال دشمن و اعلاء کلمه حقّ آن از ایشان بپسندید و ایشان را بقتال دستورى داد و تولّى نصرت ایشان کرد و دفاع ایشان «یُقاتَلُونَ» بفتح تاء قراءت نافع است و ابن عامر و حفص. یعنى اذن للمؤمنین الّذین قاتلهم المشرکون، باقى بکسر تاء خوانند، یعنى اذن للمؤمنین الّذین یصلحون للقتال فى قتال الکفّار، «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» یعنى بسبب ان ظلموا او لانّهم ظلموا او من اجل انّهم ظلموا او جزاء بان ظلموا فاخرجوا من دیارهم فاوذوا. «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» هذا تفسیر الدّفاع، و قیل «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ» اى قضى للمجاهدین انّهم ربّما هزموا او قتلوا احیانا مع ان اللَّه على نصرهم لقادر. باین قول معنى آنست که اللَّه تعالى حکم راند و قضا کرد و خواست ایشان را که جنگ کنند با دشمن دین که بر ایشان ستم آید گاهگاه با آنکه اللَّه تعالى بر یارى دادن ایشان براستى که قادر است و توانا، و «اذن» در قرآن جایها بیاید بمعنى قضاء، منها قوله: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» الى قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ» و منها ما خاطب به عیسى: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی». آن گه تغریت کرد گفت: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ» اى اخرجوا من مکّة ظلما «بِغَیْرِ حَقٍّ»، اى بغیر جزم اوجب اخراجهم، و قیل «بِغَیْرِ حَقٍّ» اى من غیر حقّ استحقوا ذلک، «إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، هذا استثناء منقطع یعنى لکنّهم یقولون ربّنا اللَّه، و قیل محلّه جرّ بدلا من قوله: «بِغَیْرِ حَقٍّ» اى اخرجوا بان یقولوا: «رَبُّنَا اللَّهُ» روى عن الحسن انّه قال: اما و اللَّه ما سفکوا دما و لا اخذوا مالا و لا قطعوا لهم رحما و انّما فعلوا ما فعلوا لانّهم قالوا: «رَبُّنَا اللَّهُ». و هو نظیر قوله: «وَ مانَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»، سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان مکّة پیوسته اصحاب رسول را مىرنجانیدند و ایشان را ناسزا میگفتند و زخم میکردند، یاران برسول خدا نالیدند و رنج خویش بدو برداشتند و دستورى قتال خواستند، رسول گفت، صبر کنید که جز صبر روى نیست. و مرا بقتال نفرمودهاند، پس کار بدانجاى رسید که کافران و مشرکان رسول را از مکّه بیرون کردند ابو بکر صدّیق گفت. عرفت انّه سیکون قتال، آن روز دانستم که قتال و جهاد خواهد بود که رسول خداى را بیرون کردند، پس چون بمدینه هجرت کرد این آیت آمد و هى اوّل آیة نزلت فى القتال نسخت بها کلّ آیة امر فیها بالکف عن القتال. و قال مجاهد: نزلت هذه الآیة فى قوم باعیانهم خرجوا مهاجرین من مکّة الى المدینة فکانوا یمنعون فاذن اللَّه لهم فى القتال الکفّار الّذین یمنعونهم من الهجرة.
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» بالجهاد و اقامة الحدود و کفّ الظلم، «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ»، قرأ ابن کثیر و نافع لهدمت بتخفیف الدّال، و قرأ الآخرون بتشدیدها، فالتخفیف اصل الکلمة و یصلح للقلیل و الکثیر، و التشدید یختص بالکثیر، لهدمت، یعنى لخربت و قیل لعطّلت و تهدیمها تعطیلها، صوامع، یعنى صوامع الرهبان، و قیل صوامع الصّابئین و قیل صوامع المؤمنین.
لقوله علیه السلام. «نعم صومعة المؤمن بیته»
و اشتقاقها من الصمع و هو الصغر فى الاذن، یقال اذن صماء، قوله: «وَ بِیَعٌ» یعنى بیع النصارى، واحدتها بیعة. «وَ صَلَواتٌ» یعنى کنائس الیهود، و یسمّونها بالعبرانیّة صلوتا.
«وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً» یعنى مساجد المسلمین من امّة محمّد (ص) معنى آیت آنست که اگر نه والیان و سلطانان بودندى و گماشتگان اللَّه که بفرمان وى جهاد و قتال مىکنند و حدها مىرانند و شرّ بدان از نیکان باز مىدارند. لهدّم معبد اهل کلّ زمان، فى زمن موسى الکنائس، و فى زمن عیسى البیع و الصوامع، و فى زمن محمّد (ص) المساجد، فروهشتندى خراب و معطل، در عهد موسى صلوتاهاى جهودان و در عهد عیسى کلیساهاى ترسایان و صومعههاى راهبان، و در عهد محمّد مصطفى مسجدهاى مؤمنان. و قال ابن زید: اراد بالصلوات، صلوات اهل الاسلام فانّها تنقطع اذا دخل العدوّ علیهم، و قیل معنى الآیة، لو لا انّى اذنت للمؤمنین فى قتال الکفّار لغلب الکفّار على البلاد و اظهروا فیها الفساد. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ» اى من اقام شریعة من شرایعه نصر على اقامة ذلک الّا انّه لا یقام فى شریعة نبىّ الّا ما اتى به ذلک النبىّ و ینتهى عمّا نهى عنه. «إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ» على خلقه، «عَزِیزٌ» منیع فى سلطانه.
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ»، الّذین فى موضع نصب على تفسیر «من» یعنى و لینصرنّ اللَّه من ینصره. ثم بیّن صفة ناصر به فقال: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»، تأویل الآیة انّ اللَّه عزّ و جل ینصر الّذین یمکّنهم و یؤمرهم و یستخلفهم و یولّیهم فینصرونه و ینصرون دینه و یجاهدون عدوّه و یقیمون صلوات الجمعة و الاعیاد و الصّلوات بعرفات و منى و ینصبون المؤذنین ثمّ لم یفرّق بین الصلاة و قرینتها و هى الزّکاة و یأمرون بالمعروف اقامة حقوق الدّین و جهاد العدوّ و ینهون عن المنکر یکفّون ایدى العتاة و البغاة. روى عن الحسن انه قال: اخذ اللَّه المیثاق على الامراء اذ تمکّنوا فى الارض ان یقیموا الصّلاة و یؤتوا الزّکاة یأمروا بالمعروف و ینهوا عن المنکر، کما اخذ على العلماء ان یتلوا کتابه و احکامه فلا یکتموه، فى قوله: «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»، و فى قوله: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» الآیة.. و فى الآیة دلیل على صحّة خلافة الخلفاء الرّاشدین، لانّهم کانوا من المهاجرین و تمکّنوا فى الارض و اقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر، و قیل التمکّن فى هذه الآیة هو التولّى الّذى قال فى قوله عزّ و جلّ: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ» ثمّ قال: «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»، اى آخر امور الخلق و مصیرهم الیه، یعنى یبطل کلّ ملک سوى ملکه فتصیر الامور للَّه بلا منازع و لا مدّع.
«وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ» فى هذه الآیة تسلیة محمّد (ص) من تکذیب اهل مکّة ایّاه، اى لست باوّل من نسب الى الکذب من الانبیاء بل کذّب کلّ قوم نبیّهم قبل قومک.
«کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ» نوحا «وَ عادٌ» هودا، «وَ ثَمُودُ» صالحا، «وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ» ابرهیم، «وَ قَوْمُ لُوطٍ» لوطا، «وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ» شعیبا، «وَ کُذِّبَ مُوسى» کذّبه فرعون و قوم فرعون فلم یقل و قوم موسى لانّ قوم موسى بنو اسرائیل و کانوا قد آمنوا به فى الآیة مضمر تقدیره، و ان یکذّبوک فلا تحزن. و قوله: «فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ»، اى اخّرت آجالهم، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»، اى عاقبتهم على کفرهم، و اهلکتهم قوم نوح بالطوفان، و عادا بالریح، و ثمود بالصیحة، و نمرود ببعوضة، و قوم لوط بالخسف و امطار الحجارة علیهم، و اصحاب مدین بالظلّة، و اعداء موسى بالغرق، «فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ» اى انکارى یعنى انکرت علیهم ما فعلوا من التکذیب بالعذاب و الهلاک یخوف به من یخالف النبىّ (ص) و یکذّبه.
«فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ» اى کم من اهل قریة، «اهلکتها» بالتّاء على الوحدة قرأها اهل البصرة و الوجه انّه فعل اللَّه تعالى فجاء على اصله من الافراد لانّ ما قبله کذلک و هو قوله: «فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»، و قرأ الآخرون: «اهلکنا بالنّون و الالف على التعظیم و الوجه انّه قد جاء فى التنزیل کثیر بهذا اللفظ نحو قوله: «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها»، «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ»، «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ» اى و اهلها ظالمون کافرون، «فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها» اى ساقطة على سقوفها. یعنى سقطت السقوف ثمّ سقطت علیها الجدران. و قیل خاویة اى خالیة عن اهلها باقیة على حالها، یقال خوت الدّار و الارض، تخوى خواء و خوى بطنه من الطعام، یخوى خوى و خوى النهر یخوى خوى و النهر خو. «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ» اى و کم من بئر متروکة مخلاة عن اهلها، و بیر غیر مهموزة قرأها ورش عن نافع و ابو عمرو، و اذا ادرج و الوجه انّه على تخفیف الهمزة و تخفیفها هاهنا یقلّبها یاء لسکونها و انکسار ما قبلها کذیب و نحوه، و قرأ الباقون «وَ بِئْرٍ» بالهمز و الوجه انّه هو الاصل لانّ الاصل فى الهمزة التحقیق. «وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ»، رفیع طویل من قولهم: شاد بناه اذا رفعه، و قیل مشید اى مجصّص بالشّید و هو الجص و الکلس، تأویل الآیة، انّ کلهم فى الارض صنفان سکن و نزل فلا یزال النزل یموتون و یعطّلون بئرهم، و السکن یموتون و یعطّلون قصرهم. خلاف است میان علما که این بئر و قصر اینجا بر عموم رانند یا بر خصوص قومى گفتند این بر عموم است و مراد آنست که اهل زمین جمله دو گروهند: دشتیان و شهریان از دشتیان که بمیرند چاه باز ماند معطّل و از شهریان کوشک و خانه بازماند معطّل باز قومى گفتند این بئر و قصر معلومند و مخصوص و موضوع آن پیدا، در دیار یمن کوهى است بر سر آن کوه این قصر ساخته بودند قومى ازین کردان و دشت نشینان در عصر عاد، آخر شیطان بر ایشان ظفر یافته و از راه ببرده و به پیغامبر آن عصر کافر گشته و بت پرست شده بتعلیم شیطان بر سر آن کوه قصرى ساختند از سنگ و گچ دویست گز بالاى آن، صد خانه در آن ساخته بر پنج طبقه، یک طبقه شتران را، یکى گاوان را، یکى گوسفندان را، یکى طعام و خوردنى خویش را، یکى نشستنگاه خویش را، و در دامن آن کوه چاهى فرو بردند و آن را آبشخور خویش و چهار پایان ساختند. روزگار بر آمد و کفر ایشان و طغیان ایشان بغایت رسید و از پذیرفتن حق سر باز زدند و پیغامبر خویش را خوار داشتند تا پیغامبر دعا کرد بر ایشان گفت: اللّهم اهلکهم بما شئت، فغاز ماء بئرهم فبقیت معطّلة و بقیت اغنامهم عطّاشا ثلاثة ایّام ثمّ ماتت فلمّا کان یوم الرّابع بعث اللَّه على ابلهم وجعا فماتت عن آخرها، و بعث اللَّه علیهم یوم السابع جبرئیل فصاح فیهم فصاروا کلّهم خامدین فبقیت البئر معطّلة من الماء، و القصر معطّلا عن السکّان لم یسکنه احد الى یومنا هذا. ضحاک گفت: این چاه بحضرموت است در شهرى که آن را حاصور گویند و سبب آن بود که چون قوم صالح را عذاب رسید جماعتى بوى ایمان آوردند و با صالح بحضرموت شدند چون آنجا رسیدند صالح فرمان یافت از آن حضرموت خواندند، لانّ صالحا لما حضر مات. پس آن قوم که بصالح ایمان آورده بودند و عدد ایشان چهار هزار بود این شهر حاصور را بنا نهادند بر سر آن چاه و آنجا وطن گرفتند و از قوم خویش یکى را بر خود امیر کردند پس بروزگار فرزندان و نژاد ایشان بسیار شدند و در نعمت و کام ایشان را بطر گرفت کافر گشتند و بت پرست، تا ربّ العزّه بایشان پیغامبرى فرستاد نام وى حنظلة بن صفوان و قیل شریح بن صفوان و کان حمّالا فیهم، ایشان پیغامبر را بکشتند و در طغیان و کفر بیفزودند ربّ العزه ایشان را جمله هلاک کرد و آن دیار و وطن ایشان خراب گشت و چاه معطل ماند، گفتهاند که از آن چاه پیوسته دودى سیاه منتن میآید کسى که بنزدیک آن چاه و آن قصر شود نالهاى بگوش وى رسد. و روى عن ابن عباس انّه قال: امّا البئر المعطّلة فانّها کانت لاهل عدن من الیمن و هى الرّس الّذى قال اللَّه عز و جل: «وَ أَصْحابَ الرَّسِّ». و قال کعب الاحبار: انّ القصر بناه عاد الثانى و هو عاد بن منذر بن ارم بن عاد.
قوله: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» یعنى کفار مکّة فینظروا الى مصارع المکذّبین فى الامم الخالیة و هو قوله: «فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها»، فیتفکروا و یعتبروا، ثمّ ذکر انّ الأبصار لا تعمى عن رؤیة الآیات و لکن القلوب تعمى فلا تتفکر و لا تعتبر، قوله: «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ» هذه الهاء تسمّى عمادا و المعنى انّ العمى الضّار، هو عمى القلب، فامّا عمى البصر فلیس بضارّ فى امر الدّین. قال قتادة: البصر الظاهر بلغة و متعة و بصر القلب هو البصر النافع، و ذکر القلوب الّتى فى صدور و القلب لا یکون الّا فى الصدر، و لکن جرى هذا على التوکید کقوله: «وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ» و فى الآیة دلیل على انّ القلب محلّ العقل و العلم لا الدّماغ، و قیل العقل علم غریزى یکتسب به العلم الاختیارى. آن روز که این آیت از آسمان فرو آمد که: «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى»، عبد اللَّه بن زائده که او را أمّ ابن مکتوم گویند پیش مصطفى (ص) آمد گفت: یا رسول اللَّه انا فى الدّنیا اعمى ا فاکون فى الآخرة اعمى؟ من که در دنیا نابینایم فردا در قیامت نابینا خواهم بود؟ ربّ العالمین بجواب وى این آیت فرو فرستاد: «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، معنى آنست که نابینایى ظاهر در کار دین زیان ندارد و فردا در قیامت بینایى به نبرد، نابینایى دلست که در کار دین زیان دارد و فردا در قیامت بینایى ببرد.
«وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ» این در شأن مشرکان مکّه فرو آمد النضر بن الحارث و غیر او که بر سبیل انکار باستهزاء میگفتند:، «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا». ربّ العزه بجواب ایشان این آیت فرو فرستاد: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»، مىشتابانند ترا بعذاب و آن عذاب بوقت خویش برسد چنان که اللَّه تعالى خواسته و تقدیر کرده که اللَّه تعالى وعده خلاف نکند و گفته خود بنگرداند، آن گه گفت: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» یعنى این چه شتابست که مىکنند و روزى از روزگار عذاب اخرت هزار سالست ازین روزها که امروز مىشمرند آن را که صفت این بود شتاب در آن چون کنند، و قیل معناه انّه لا یفوته شىء و انّ یوما عنده و الف سنة فى قدرته واحد، شتاب میکنند در چیزى که بر اللَّه تعالى فوت نخواهد شد، و روزى و هزار سال در قدرت او یکسانست یعنى که در مهلت دادن ایشان چه روزى و چه هزار سال که نه برو فوت خواهد شد، نحاس گفت: معنى آیت آنست که اى محمّد کافران استعجال عذاب مىکنند و من که خداوندم وعدهاى که با تو کردهام که ترا نصرت دهم و ایشان را هلاک کنم این وعده خلاف نکنم، پس انجاز وعده آن بود که روز بدر مسلمانان را نصرت داد و کافران را هلاک کرد آن گه گفت: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ». ایشان را خبر کن که عذاب دنیا اینست که دیدند و عذاب آخرت چنانست که روزى از آن روزگار عذاب چون هزار سالست ازین روزگار که شما مىشمرید ابن زید گفت این روزگار ایّام آخرتست آن گه که مؤمن در نعیم بهشت باشد و کافر در عذاب دوزخ روزى از روزهاى ایشان بر اندازه هزار سال دنیا باشد، و دلیل برین خبر مصطفى است
قال النبى (ص): «ابشروا یا معشر صعالیک المهاجرین بالفوز التّام یوم القیامة تدخلون الجنّة قبل اغنیاء النّاس بنصف یوم و ذلک مقدار خمس مائة سنة»، اما آنچه ربّ العزّه گفت: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» صفت روز قیامتست على الخصوص، و عن ابن عباس فى جماعة: انّ کل یوم من الایّام الستة الّتى خلق اللَّه فیها السّماوات و الارض کالف سنة ممّا تعدون. قرأ حمزة و ابن کثیر و الکسائى «یعدون» بالیاء هاهنا لقوله: «یَسْتَعْجِلُونَکَ»، و قرأ الباقون بالتاء لانّه اعم لانّه خطاب للمستعجلین و للمؤمنین و اتفقوا فى سورة المضاجع انّه بالتّاء.
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها» امهلتها بتأخیر عقوبتها، «وَ هِیَ ظالِمَةٌ» کافرة، «ثُمَّ أَخَذْتُها» بالعقوبة، «وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» مرجع الجمیع فلا یفوتنى شیء.
«قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ» یا اهل مکّة، «إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» اى بشیر و نذیر ثمّ بشّر فقال: «فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» الرّزق الکریم الّذى لا یکتسب بالدنیّات من التذلل للخلق و الاخذ من المنّان و ارتکاب الظّلم، و قیل الرّزق الکریم الّذى لا ینقطع ابدا و هو الجنّة.
«وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا» اى یجتهدون فى ردّ القرآن و ابطاله، «مُعاجِزِینَ» اى مقدّرین ظانّین انّهم یعجزوننا بزعمهم ان لا بعث و لا نشور و لا جنّة و لا نار، یعنى یظنّون انّهم یسبقوننا و یفوتوننا فلا تقدر علیهم هذا، کقوله: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا»، و قیل معاجزین اى مشاقین معاندین، و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو معجّزین بتشدید الجیم من غیر الف هاهنا و فى سورة سبا، اى مثبّطین النّاس على الایمان بمحمّد و قیل ناسبین من اتّبع النبىّ الى العجز. «أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ» اى اصحاب النّار الموقدة، و قیل الجحیم احدى الطبقات.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ»، «من» هاهنا لابتداء الغایة و قوله: «مِنْ رَسُولٍ» من زیادة لعموم النفى و اختلفوا فى الرّسول و النبى فقال بعضهم کلّ رسول نبىّ و کلّ نبىّ رسول، و قال بعضهم الرسول اعلى شأنا لانّ کلّ رسول نبىّ و لیس کلّ نبىّ رسولا، و قال بعضهم الرّسول هو الشّارع و النبىّ الحافظ شریعة غیره، و قال بعضهم الرّسول الّذى یأتیه الملک بالوحى و النبىّ الّذى یرى فى المنام ما یوحى الیه، «إِلَّا إِذا تَمَنَّى»، فیها قولان: احدهما تمنّى اى حدّث نفسه، و الثانى تمنّى اى تلا، و منه قول الشاعر:
تمنّى کتاب اللَّه آخر لیلة
تمنّى داود الزّبور على رسل
و اصل الکلمة من منى اللَّه کذا اذا قدّره و تمنّى الانسان تقدیره بلوغه، و التمنّى التلاوة لانّ التالى یقدّر الحروف و یذکرها شیئا فشیئا. قوله: «أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» اى فى تلاوته، مفسّران گفتند رسول خدا در انجمن قریش نشسته بود که جبرئیل از آسمان فرود آمد و سورة وَ النَّجْمِ إِذا هَوى فروآورد، رسول خداى بر خواند چون اینجا رسید: «أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى» بر زبان وى برفت بالقاء شیطان بر سبیل سهو و نسیان: «تلک الغرانیق العلى و ان شفاعتهنّ لترتجى».
قریش آن بشنیدند شاد شدند و رسول خدا هم چنان میخواند تا سوره بآخر برد و سجود کرد مؤمنان و یاران با وى سجود کردند و همچنین مشرکان که حاضر بودند بموافقت همه سجود کردند تا آن حد که ولید مغیره و سعید بن العاص هر دو سخت پیر بودند و طاقت نداشتند که سر بر زمین نهند هر یکى قبضهاى خاک برداشتند و بر پیشانى خویش نهادند و باشارت سجود کردند، پس قریش متفرق گشتند شادان و خرم با یکدیگر مىگفتند که محمّد امروز خدایان ما را سخن نیک گفت و ما نیک دانیم که خداى آسمان جلّ جلاله آفریدگار است و روزى گمار، مرده زنده کند و زنده میراند، لکن این خدایان ما بدان مىپرستیم تا فردا از بهر ما بنزدیک وى شفاعت کنند اکنون که محمّد ایشان را این سخن گفت ما با اوییم و ازو جدا نه ایم، شبانگاه جبرئیل فرو آمد گفت: یا محمّد ما ذا صنعت؟ این چه بود که تو کردى؟ لقد تلوت على النّاس ما لم آتک به عن اللَّه، بر مردم چیزى خواندى که من نیاوردم و در پیغام و کلام حق نبود، رسول خدا از آن عظیم دلتنگ شد و رنجور گشت و از قهر حق بترسید، پس جبرئیل فرو آمد و تسکین روعت وى را و تسلّى دل وى را این آیت فرو آورد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ».
قومى گفتند رسول خدا در مسجد حرام بود در نماز که سورة و النجم خواند و این قصه القاء شیطان برفت، اگر کسى گوید رسول خدا معصوم بود از غلط و سهو در اصل دین و تبلیغ رسالت پس این غلط در تلاوت بر وى چون روا باشد؟ و نیز رب العزه گفت قرآن را: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»، یعنى ابلیس، و قال تعالى: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» یعنى من التغییر و التبدیل. علماء تفسیر در جواب این مختلفند، قتاده گفت: القى الشیطان فى تلاوته و هو ناعش یعنى اغفى النبىّ اغفاة فجرى ذلک على لسانه بالقاء الشّیطان و لم یکن له خبر، و قیل القى الشّیطان فى تلاوته بقراءة الشّیطان رافعا صوته فظنّ السامعون انّه من قراءة النبىّ هذا کما انّ الشیطان نادى یوم احد: الا انّ محمدا قد قتل، حتى انکسرت قلوب المؤمنین و قویت قلوب المشرکین. و قال ابن عیسى: لمّا انتهى النبىّ الى هذه الآیة تلاه منافق من شیاطین الانس و القى فى صوته هذه الکلمة فخیّل الى النّاس انّه من تلاوة النبىّ و قال الحسن: انّما قال النبىّ ذلک على وجه الانکار دون الاخبار فکانّه حکى کلامهم ثم انکر علیهم. و تقدیره تلک الغرانیق العلى بزعمکم ایّها المشرکون امنها شفاعتهن ترتجى، و کم من ملک فى السّماوات لا تغنى شفاعتهم شیئا، هذا ما ذکره المفسّرون و اللَّه اعلم بالصواب. «فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ» فیبیّن بطلان ذلک و یخبر انّه من من الشّیطان، «ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ» اى ینزلها محکمة مبیّنة لا یجد احد الى بطلانها سبیلا، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ» بوحیه، «حَکِیمٌ» بخلقه، «لِیَجْعَلَ» هذه اللام تسمّى لام العاقبة، کقوله: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا»، و قیل هى لام کى، اى کى یجعل. «ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً،» اى محنة و بلیّة، «لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، شک و نفاق و هم المنافقون، «وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» عن قبول الحقّ و هم المشرکون و ذلک انّهم افتتنوا لمّا سمعوا ذلک ثمّ نسخ و رفع فازداد و عتوّا و ظنّوا انّ محمّدا کان یقوله من عند نفسه ثم یندم فیبطل، «وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ» اى فى خلاف شدید، الشّقاق غایة الخلاف، یقال شاقنى فلان، اى کنت فى شقّ و هو فى شقّ آخر.
«وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» اى التوحید و القرآن و التصدیق بالنسخ، «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» تأویل الآیة لیجعل ما یلقى الشّیطان و ینسخه اللَّه فتنة، و لیعلم الّذین اوتوا العلم انّ الّذى احکم اللَّه من آیاته هو الحق من ربّک، «فَیُؤْمِنُوا بِهِ» یعتقدوا انّه من اللَّه، «فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» اى فتسکن الیه قلوبهم، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» اى دین قیّم و هو الاسلام یثبتهم علیه.
«وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ» اى فى شک ممّا القى الشیطان على لسان رسول اللَّه یقولون ما باله ذکرها بخیر ثمّ ارتدّ عنها، و قال ابن جریح: «منه» اى من القرآن، و قیل من الدّین و هو الصّراط المستقیم. «حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً» یعنى القیامة، و قیل الموت، «أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ» اى عذاب یوم لا لیلة له و هو یوم القیمة، و قیل عقیم على الکفّار فلا یکون لهم فیه خیر و لا راحة کما انّ الرّیح العقیم هى الّتى لا سحاب معها و لا مطر، و العذاب العقیم هو الّذى لا مخرج منه، اخذ ذلک من عقم المرأة الّتى لا تلد و عقم الرّجل الّذى لا یولد له، و قیل یوم عقیم یوم بدر و انّما سمّى عقیما لانّ نسلهم انقطع فیه، و لم یکن للکفّار فیه خیر، و قیل لانّه لا مثل له فى عظم امره لقتال الملائکة فیه و لم یقاتلوا بعد ذلک.
«الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ» یعنى یوم القیامة، «لِلَّهِ» وحده من غیر منازع و لا مدّع، کقوله «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ». «یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ» اى یقضى بین الفریقین، ثمّ بین الحکم، فقال عزّ من قائل: «فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» اى عذاب معه ذلة و هوان، و قیل «یَوْمَئِذٍ» یعنى یوم بدر، فحکم لنبیّه بالنّصر، و للمؤمنین بالجنّة و لاعدائه بالقتل و الهزیمة و النّار.