116
۱۰ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ ابراهیم گفت پدر خویش را آزر أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً بتان خود صورت کرده را بخدایى میگیرى و خدایان خوانى إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ من ترا و قوم ترا مىبینم فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۷۴) در گمراهى آشکارا.
وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ هم چنان که هست با ابراهیم نمودیم مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آنچه از نشانهاى پادشاهى ما است در آسمان و زمین وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ (۷۵) و تا بود از بىگمانان.
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ چون شب درآمد بر وى و او مىخداوند خویش جست از زبر رَأى کَوْکَباً ستارهاى دید تا بان قالَ هذا رَبِّی گفت که خداى من اینست فَلَمَّا أَفَلَ چون نشیب گرفت ستاره قالَ گفت ابراهیم لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ (۷۶) زیرینان را و نشیب گرفتگان را دوست ندارم.
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً چون ماه را دید برآمده روشن قالَ هذا رَبِّی گفت اینست خداى من فَلَمَّا أَفَلَ چون ماه نشیب گرفت قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی گفت اگر راه ننماید مرا خداوند من لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ (۷۷) من ناچاره از گروه بیراهان باشم.
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً چون خورشید دید برآمده تابان قالَ هذا رَبِّی گفت اینست خداى من هذا أَکْبَرُ که این مه است از ستاره و ماه فَلَمَّا أَفَلَتْ چون خورشید نشیب گرفت قالَ یا قَوْمِ گفت اى قوم! إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (۷۸) من بیزارم از آنچه شما بانبازى میگیرید با خداى.
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ من دین و کردار خویش پاک کردم و روى دل خویش فرا دادم لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فرا آن خداى که بیافرید آسمانها را و زمینها را حَنِیفاً و من مسلمان پاک دین وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۷۹) و من از انباز گیران نیستم با اللَّه.
وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ و حجّت جست قوم وى بر وى در پیکار و دعوى حقّ کردن قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ ابراهیم گفت: با من حجّت میجوئید، و خصومت سازید، و بر من غلبه بیوسید بحق در خداى وَ قَدْ هَدانِ و مرا راه فرا دین حق نمود وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ و من نمىترسم از آنچه مىانباز گیرید با او إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً مگر که خداى خود بمن چیزى خواهد از گزند وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً خداوند من رسیده است بهمه چیز و بهر بودنى بدانش خویش أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (۸۰) در نیاوید که من نترسم از آن چیز که شما کنید و تراشید و آن گه آن را خداى خوانید!
وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ و چون ترسم از آن چیز که شما بانبازى گیرید با اللَّه وَ لا تَخافُونَ و شما نمىترسید أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ که مىانباز گیرید با اللَّه ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً چیزى که اللَّه در پرستش آن شما را نه عذر فرستاد نه آن را سزاى خدایى داد فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ از ما دو گروه کیست سزاوارتر بایمنى و بىبیمى إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۸۱) مرا پاسخ کنید اگر دانید.
الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ و ایمان خود بنیامیختند بشرک أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ ایشانند که بىبیمى ایشان را است وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (۸۲) و ایشانند که بر راه راستاند.