شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱۹ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۳- سورة آل عمران- مدنیة )
98

۱۹ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ هر جاى که یا أَیُّهَا النَّاسُ گفت اتَّقُوا رَبَّکُمُ در آن پیوست، و هر جاى که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا گفت اتَّقُوا اللَّهَ در آن پیوست. اتَّقُوا رَبَّکُمُ خطاب عموم است که تقوى ایشان بر دیدار نعمت است، و همت ایشان پرورش تن براى خدمت حق جلّ شأنه.
و اتَّقُوا اللَّهَ خطاب اهل نواخت و کرامت است، که تقوى ایشان بر مراقبت منعم است و قصد ایشان روح روح در مشاهدت حق، و شتّان ما بینهما. اتَّقُوا رَبَّکُمُ خطاب مزدوران است و اتَّقُوا اللَّهَ خطاب عارفان. مزدوران در طلب ناز و نعمت‏اند، و عارفان در طلب راز ولى نعمت. مزدوران از اللَّه غیر او خواهند، و عارفان خود اللَّه خواهند. احمد بن خضرویه حق تعالى را بخواب دید گفتا: «یا احمد! کلّ الناس یطلبون منّى الّا ابا یزید فانّه یطلبنى».
اذا ما تمنّى النّاس روحا و راحة
تمنّیت ان القاک یا عزّ خالیا
روزى که مرا وصل تو در چنگ آید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
گفته‏اند که: تقوى بر سه قسم است: یکى تقوى عقوبت اندر صبر کردن از معاصى، چنان که گفت: وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ. دیگر تقوى اندر شکر نعمت، چنان که گفت: و اتَّقُوا رَبَّکُمُ. سدیگر تقوى برؤیت وحدانیّت بى اعتبار ثواب و عقاب. چنان که گفت: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ. اوّل تقواى ظالمانست، دیگر تقواى مقتصدانست، سدیگر تقواى سابقان.
قوله تعالى: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا اوّل گفت: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، و در آخر گفت: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً، و در میان گفت: اتَّقُوا اللَّهَ سرّ ترتیب این کلمات آنست که بنده قصد اعتصام داشت به اللَّه، و راه آن جز تقوى نیست، و حقیقت تقوى تحصیل طاعاتست، و تحصیل طاعات جز بکتاب و رسول نیست که بِحَبْلِ اللَّهِ عبارت از آنست. میگوید: دست در بِحَبْلِ اللَّهِ زنید، تا بتقوى رسید، و از تقوى باعتصام او رسید، و از اعتصام بتوکل رسید، و از توکل باستسلام رسید، و بنده چون باستسلام رسید از وسائط مستغنى شد و بحق قائم گشت، فهو الّذى قال اللَّه عزّ و جلّ فیه: «فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به، و بصره الذى یبصر» الحدیث...
و گفته‏اند: اعتصام سه ضرب است: ضرب اول دست بتوحید زدن، چنان که گفت: فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏. دیگر دست بقرآن زدن و بآن کار کردن، و هو قوله تعالى: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ. سدیگر دست بحق زدن، و ذلک فى قوله تعالى: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ. این حقّ اعتصام است، و هر حقى را حقیقتى است.
حقیقت این دست اعتماد بضمان اللَّه زدن است، و دست مهر بلطف مولى زدن.
قوله: وَ لا تَفَرَّقُوا حثّ مسلمانان است بر ألفت و اجتماع که نظام ایمان به آنست و استقامت کار عالم بسته در آن است، و الفت و اجتماع مسلمانان ادب دینست و زین شریعت، و نظام اسلام، و مایه خیر، و رکن هدایت و اصل طاعت، و موجب ثواب، و لهذا قال عزّ و جلّ: لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ. و قال تعالى: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. و سئل النّبی (ص): «ا یتزاورون اهل الجنّة؟ قال: یزور الاعلى الأسفل، و لا یزور الاسفل الاعلى، الّا الّذین یتحابّون فى الدّنیا فانّهم یأتون فیها حیث شاءوا».
و درین معنى خبر بو هریره است روایت از مصطفى (ص)، گفت: «در بهشت مردى مشتاق دیدار برادر خود شود، آن برادر که در دنیا او را دوست داشتى از بهر خداى، در راه خداى بى‏نسبى و سببى، گوید: «یا لیت شعرى: ما فعل اخى؟»
یعنى کاشک دانستمى که آن برادرم چه کرد؟ و کارش بچه رسید؟ از نواختگانست یا راندگان؟ سوختنى است یا افروختنى؟ در بوستان دوستانست یا در زندان رندان؟
ربّ العالمین آن درد دل وى را در حق برادر خویش مرهمى بر نهد فریشتگان راگوید: «سیروا بعبدى هذا الى اخیه»
این بنده مرا نزد برادر او برید. فریشتگان بفرمان خداى آیند، و بایشان نجیب بهشتى با رحل نور. گویند: «قم فارکب و انطلق الى اخیک.»
اى بنده خدا گرت دیدار برادرت آرزوست، خیز تا رویم.
بران نجیب نشیند هزار ساله راه بیک ساعت باز برد. و مصطفى (ص) گفت: چندان که شما بر نجیب نشینید و یک فرسنگ برانید ایشان هزار ساله راه برانند، تا بمنزل آن برادر فرو آید، سلام کند. آن برادر سلام را علیک گوید، و ترحیب کند، دست بگردن یکدیگر در آرند، و شادى خویش با یکدیگر گویند.
بس که من در جستن تو گرد سر بر گشته‏ام
بى تو اى چشم و چراغم چون چراغى کشته‏ام‏
پس گوید: الحمد للَّه الذى جمع بیننا فى هذه الدرجة، فیجعل اللَّه تلک الدرجة مجلسها فى خیمة مجوفة بالدر و الیاقوت.
قوله، وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ هذه اشارة الى اقوام قاموا باللَّه للَّه، لا تاخذهم لومة لائم، و لم یقطعهم عن اللَّه استنامة الى علّة، قصروا انفاسهم و استغرقوا عمرهم على تحصیل رضاء اللَّه، عملوا للَّه، و نصحوا لدین اللَّه، و دعوا خلق اللَّه الى اللَّه فربحت تجارتهم و ما حسرت صفقتهم. صفت قومى است که باقامت حق قائم‏اند و از حول و قوّت خویش محرّر، وز ارادت و قصد خویش مجرّد، از دائره اعمال و احوال بیرون، و از اسر اختیار و تصرّف آزاد، خدا را دانند، خدا را خوانند، و دین خداى را کوشند، وز خلق و ملامت خلق نیندیشند، در دل دوستى مولى دارند، و در دیده کحل تجلّى دارند، هر چیزى چنان که هست بینند. دیگران از صنع بصانع نگرند ایشان از صانع در صنع نگرند. خاصگیان حضرت‏اند، بداغ گرفتگان مملکت‏اند.
بنده خاص ملک باش که با داغ ملک
روزها ایمنى از شحنه و شبها ز عسس‏
سوخته وصلت‏اند و کشته محبّت، خونشان هدر، و مالشان تلف، امّا دلشان در قبضه، و جانشان در کنف. این چنانست که گویند: دلبرى دارى به از جان، غم مخور گو جان مباش من کان فى اللَّه تلفه، کان اللَّه خلفه.
قوله: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا تفرّق دیگرست و اختلاف دیگر. تفرّق ضدّ اجتماع است، و اختلاف ضدّ اصطلاح. تفرّق پراکندگى اصحاب طریقت است، و اختلاف پراکندگى ارباب شریعت. تفرق آنست که مراد بنده دیگر بود و مراد حق دیگر، و اجتماع آنست که مراد بنده و مراد حق یکى شود.
و فى الخبر: «من جعل الهموم همّا واحدا کفاه اللَّه هموم الدّنیا و الآخرة».
و گفته‏اند: تفرّق آنست که نظاره خلق کند و اسباب بیند لا جرم هرگز از رنج و خصومات خلق بر نیاساید، و اجتماع آنست که نظاره حق کند، داند که حق یکتا و کار از یک جا، و حکم ازین یک در. امّا اختلاف ارباب شریعت بر دو ضربست: یکى در اصول دین دیگر در فروع.
اما اختلاف در اصول عظیم است و خطرناک، لا بد یکى از دو بر حق است و یکى بر باطل، کسى را که مقصدش مغرب است و آن گه راه مشرق گیرد هرگز کى بمقصد رسد! هر چند که رود از مقصد هر روز دورتر شود، و باز مانده‏تر، و هو المشار الیه بقوله تعالى: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ.
اما اختلاف امّت در فروع چنانست که قومى روى نهند بیک مقصد اندر راههاى مختلف، بعضى دور و بعضى نزدیک، هر چند که در روش مختلف باشند اما در مقصد یک جاى فرود آیند، و مجتمع شوند. این اختلاف عین رحمت است. و الیه‏
اشار النّبی (ص): «الاختلاف فى امّتى رحمة»، یعنى رحمتى بود از خداوند بر خلق این اختلاف در فروع، تا کار دین بر ایشان تنگ نشود و راه آن دشخوار نگردد.
و ذلک فى قوله تعالى: وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ. و قال تعالى: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ.