92
غزل شمارهٔ ۳۵۵
جان به یاد لبت، شکر خاید
دل به دندان غم، جگر خاید
ظن سیری مبر که لقمهٔ خام
بخت پیر است و دیرتر خاید
دل آشفته بخت من تا چند
جای انگشت نیشتر خاید
آن که گیرد مزاج پروانه
شعله چون میوه های تر خاید
بس که یابد حلاوت از پرواز
طایر شوق، بال و پر خاید
لب شادی ببست یک چندی
عرفی اکنون لب دگر خاید