99
غزل شمارهٔ ۳۵۴
دلی کز حسن آن گل، در نظر گلزارها دارد
اگر برگ گلی باشد، درونش خارها دارد
دلیل عصمت زاهد، بدانی زهد و تقوا را
که او در پردهٔ اسلام و دین، زنارها دارد
من و وادی شوق ناوک صید افکنی، کانجا
تذروران حرم را بر سر دیوارها دارد
اگر بادی وزد، چون شعله، بر من، عشق می لرزد
ازین معلوم می گردد که بر من کارها دارد
ز منع انده و تکلیف، خوشحالی در آزار است
زبان شکوه عرفی از چنین آزارها دارد