شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۸
عرفی شیرازی
عرفی شیرازی( غزلها )
131

غزل شمارهٔ ۲۸

نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما
در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما
ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت
گر نمود کفر دارد شاهد ایمان ما
زخم ها برداشتیم و فتح ها کردیم، لیک
هرگز از خون کسی رنگین نشد میدان ما
چشم اگر باز است و گر پوشیده از هم نگسلد
آمد و رفت نظر در دیده ی حیران ما
نی ز عصمت پاک دامانیم کز ناموس و ننگ
می کند آلودگی پرهیز از دامان ما
معنی روشن برون می جوشدم عرفی ز دل
در سیاهی می نگنجد چشمه ی حیوان ما