شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۱۸
عرفی شیرازی
عرفی شیرازی( غزلها )
104

غزل شمارهٔ ۲۱۸

هر چند دست و پا زدم آشفته تر شدم
ساگن شدم ، میانهٔ دریا کنار شد
جز با گریستن مژهٔ در جهان نبود
آن همه ز حرص دیدهٔ من ناگوار شد
عرفی بسی ملاف که بر چرخ تاختم
مردی کنون بتاز که بختت سوار شد