75
غزل شمارهٔ ۷۴۸
همچو گل صد گونه رنگ آورده ای
غنچه وارم دل به تنگ آورده ای
سوی من هر دم ز زلف و خال و خط
لشکری دیگر به جنگ آورده ای
در مخالف میزنی چون دف مرا
راستی نیکم به چنگ آورده ای
چون تو آهو زاده ای حیفست حیف!
کآنچنان خوی پلنگ آورده ای
بی گناهم کشته ای صدبار و باز
رفته ای، صد عذر لنگ آورده ای
بس جهودی میکشم، گویی، مرا
با اسیران از فرنگ آورده ای
اوحدی را خاک پای خویش خوان
چونکه دستش زیرسنگ آورده ای