88
غزل شمارهٔ ۷۴۷
دلبرا، روز جدایی یاد ما می کرده ای
یا چو از ما دور گشتی دل جدا می کرده ای
اندرین مدت که روی اندر کشیدی زین دیار
با که می بودی؟ بگو: عشرت کجا می کرده ای؟
چون سلامت می فرستادم به دست باد صبح
راست گو: دشنام دادی؟ یا دعا می کرده ای؟
همچنین بیگانه بودی، یا چنان کت عادتست
هر زمان بیگانه ای را آشنا می کرده ای؟
گر گرفتی دوستان نو روا باشد، ولی
ترک یاران قدیم آخر چرا می کرده ای؟
از بهای بوسه گنج آورده باشی زین سفر
هم برین صورت که می بینم بها می کرده ای
هر چه میکردی صوابست، اینکه پیش اوحدی
نامه ای ننوشته ای هرگز، خطا می کرده ای