143
شمارهٔ ۵۳
رنجه مباش از دل از تو در گله باشد
مرغ گرفتار تنگ حوصله باشد
یکسره دل خون شود ز دیده بریزد
به که گرفتار یار ده دله باشد
از تو نرنجم گرم ز بوسه کشی سر
کشمکشی رسم هر معامله باشد
خال بزلفش چنان خزیده که گوئی
دزد شبی در کمین قافله باشد
سهل بود در قفا ملامت دشمن
چون نظر دوست در مقابله باشد
تنگ شکر بشکند ترانه نیرّ
گر لب شیرین دلبرش صله باشد