108
شمارهٔ ۱۱۶
خونشد دل از علایق ناسوت کثرتم
ساقی بگردش آی بده جام وحدتم
آندارویم بده که فلاطون خم نشین
آید کمین سبوکش دریای حکمتم
در زیر بار سایه کشد قاف تا بقاف
گر شهپری بهم زند عنقای همتم
منت خدایرا که پس از چند ساله زاهد
آخر کشید بر در میخانه قسمتم
می ده که داد مژدۀ رحمت مرا سروش
روزی کزین سلاله سرشتند طینتم