شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۲۹ - ذکر آمدن لشگر بخیمه گاه
نیر تبریزی
نیر تبریزی( آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) )
123

بخش ۲۹ - ذکر آمدن لشگر بخیمه گاه

شد چو خورشید امامت در حجاب
سر برآوردند خفاشان ز خواب
سوی خرگاه امامت تاختند
کافران دیر از حرم نشناختند
فاطمه دخت شهنشاه شهید
از درون آسیمه سر بیرون دوید
دید شاه ایستاده شمشیری بدست
بهر منع آن گروه خود پرست
شد بصد حیرت درون خیمه باز
گفت با سجاد کی بدر حجاز
شاه ما که کشته اش پنداشتیم
بهر او آهنگ ماتم داشتیم
سوی ما یک بهر یاری آمده
تندرست از زخم کاری آمده
گر بود این شاه آن جسم طریح
قصۀ زعم یهود است و مسیح
یا نه خود این هر دو شاه ذوالمن است
روح بکروحست اگر با صد تن است
از تو ای بی نقش با چندین صور
هم منزه هم شبه خیره سر
گفت سجادش که ای بانوی راد
هست این افرشتۀ رب العباد
کامده در کسوت شه پیش ما
بهر دفع وحشت و تشویش ما
اینچنین باشد حدیث اهل راز
شرح اسرار حقیقت با مجاز
چونرقیب ناموافق تندخوست
به که در آئینه بینی روی دوست
دیده میباید که باشد شه شناس
تا شناسد شاهرا در هر لباس
شد چو غایب آنشه حیدر شکوه
دست بر یغما گشودند آنگروه
خیمۀ کز تار زلف عنبرین
در چنان رشته طنابش حور عین
ز اطلس عرش معلی شقه اش
سر آن اعراف نهان در حقه اش
قبه اش کو برده از اوج سپهر
خیره از نورش دو چشم ماه و مهر
پوش زرین فلک پیرایه اش
خفته صد خورشید زیر سایه اش
او فکنده در بسیط نینوی
صیت الرحمن علی العرش استوی
شهپر جبریل جاروب درش
جلوه گاه طور سینا منظرش
فرقۀ نمرودیان بی حیا
سوختند آن بارگاه کبریا
شد زدود دودۀ آل خلیل
دیدۀ جبریل خون یا لاچونیل
آتشیکه شد به یثرب شعله ور
دود آن از نینوا بر گرد سر
خانۀ دین شد از آن آتش بیاد
پرده پوشان روی در صحرا نهاد
آن یکی آتش گرفته دامنش
راندگر چاک از جفا پیراهنش
آن یک از هول عدو در خواب غش
واندگر افسرده چونگل از عطش
شد بید از بانوان تاج ور
گوشوار از گوش و معجرها ز سر
زینب آن شمع شبستان حرم
خویشتن میزد بر آتش دمبدم
گفت مردی ایعجب زینحرص زفت
کس ز حرص مال در آتش نرفت
الله او را خود چه در آتش در است
نه سمندر نه خلیل آذر است
ناگهان آن طایر پر سوخته
شد برون زان آتش افروخته
برکشیده تنک بیماری علیل
در کنار آن بانوی آل خلیل
بوی آن قومی که با عشقش خوشند
ماهی آیند و مرغ آتشند
نیست پروانه سزاوار ملام
کاندر آتش پخته گردد عشق خام