شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۲۴ - رفتن آنحضرت بیاری پادشاه هند
نیر تبریزی
نیر تبریزی( آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) )
136

بخش ۲۴ - رفتن آنحضرت بیاری پادشاه هند

اندرین حال آن هژیر رزمکوش
کامدش صوتی ز هندستان بگوش
کایغیاث المستغیثین ای مجیر
دست شیران دستگیرم دستگیر
ای رهائی داده یونس را ز بم
دست من بر گیر که گم شده پیم
دستگیر یوسف اندر چه توئی
رهنمائی کن که خضر ره توئی
شاه دین لبیک گویان بیدرنگ
سوی هندستان شد از میدان جنگ
شیر چون دید آنشه حیدر شکوه
پای وی بوید و بر شد سوی کوه
رفت آنشه زاده سوی بارگاه
سوی میدان باز پس گردید شاه
ظالمی زد ناگهان تیری ز کین
شهسوار لامکانرا بر جبین
تیر چون زانجبهۀ غرّا گذشت
خونش از قوسین او ادنی گذشت
رو ببالا کرد کایدادار فرد
تو گواهی کاین خسان با من چه رد
ناگهان تیر سه شعبه از کمین
کرد قصد آن خدیو راستین
خواست جا بر سینۀ آنشاه کرد
جان نجست و رو بقلب الله کرد
کرد شه رنگین محاسن زانخضاب
گفت چونین رفت خواهم نزد باب
گویمش تا کای شه لولاک شأن
خون من خواه از فلان و از فلان
کانکه طرح بیعت شوری فکند
خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان
تیر کاندر نینوا شد بر نشان
کرد بهر تحفۀ دیدار یار
دست حق آنخون ناحق را نثار
چون بخود لرزید از ان خون جسم خاک
دامن گردون گرفت آنخون پاک
تا قیامت چرخار دلخون از اوست
سرخی این طاق مینا گون از اوست