153
نقطه و خط
در زیر طاق نیلی آن آسمان دور
در شهر یادهای پرکنده ی قدیم
روزی که از دریچه ی تنگ اطاق درس
پل زد به سوی پنجره ی روبرو نسیم
استاد پیر هندسه ، بر تخته سیاه
خطی سفید را
از نقطه ای به نقطه ی دیگر دواند و گفت
کوته ترین رهی که میان دو نقطه هست
چونان پل نسیم ، میان دو پنجره
خطی است مستقیم
امروز من به تجربه دانسته ام که : نه
راه دراز زندگی ناتمام من
آن خط مستقیم میان دو نقطه نیست
این راه خوفنک
از نقطه ی ولادت تا نقطه ی هلاک
چون آذرخش در شب تاریک آسمان
خطی است منکسر که ندانم کدام دست
ترسیم کرده با سر ناخن ، به روی خاک