شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
پیکره ها
نادر نادرپور
نادر نادرپور( سرمۀ خورشید )
138

پیکره ها

ای پیکره هایی که نهان در دل سنگید
افسوس که سرپنجه ی خاراشکنی نیست
نقشی اگر از تیشه ی فرهاد به جا ماند
جز تیشه ی نفرین شده ی گورکنی نیست
هر پیکره ، چون نطفه ی نوری است که خورشید
با تابش خود در رحم سنگ نهاده ست
هر تیشه که دندان فشرد بر جگر کوه
ره سوی جگر گوشه ی خورشید گشاده ست
کس نیست که با پنجه ی سودازده ی خویش
از سنگ برون آورد این پیکره ها را
خاراشکنی نیست ولی گورکنی هست
تا در شکم خاک نهد پیکر ما را
دنیای تب آلوده کویری است که در او
هر گام که بیراهه نهی ، دام هلاک است
هر خار که می روید ازین کهنه نمکزار
گیسوی سواران فرورفته به خاک است
آن کیست که پهنای بیابان بشکافد
در خلوت این گمشدگان راه بجوید
آن کیست که چون تیشه زند بر جگر کوه
اندام تراشیده ای از سنگ بروید
من کوهم و من سینه ی سوزان کویرم
از هم بشکافید دلم را و سرم را
تا در دل من صد هوس گمشده بینید
وندر سر من ، پیکره های هنرم را