131
مکث عکس
تردید نیست : آینه بیدار است
آیینه ای که ساعت شماطه ی مرا
با ضربه های زنگش تحقیر می کند
با هر تکان عقربه ، خطی در آینه
رقص دقیقه ها را تصویر می کند
طیفی ز نقش های پیاپی
بین دو قطب نیمرخ و رخ گشاده است
عکس مرا در آینه تکثیر می کند
من در نگاه روشن آیینه
خود را چنانکه هستم می بینم
پوشیده و برهنه و خام و گداخته
پوشیده چون امید سحر در شب جهان
عریانتر از تولد خورشید
خام آنچنان که خالق در خلقت درخت
کامل بسان صنعت هر چه ساخته
آیینه این دو گانگی ناگریز را
با حیرت نگاهش تفسیر می کند
اندیشه می کنم که چه خواهد شد
گر ناگهان در آینه این تصویر
ثابت تر از فسیل شود در دل زمین
آه این خیال شوم ، مرا پیر می کند