شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شام بازپسین
نادر نادرپور
نادر نادرپور( شام بازپسین )
183

شام بازپسین

باد از کرانه های شب ناشناخته
بوی تن برشته ی مردان را
بر سفره ی گشاده ی ما می ریخت
ما ، جام های خود را بر هم نواختیم
اما ، سبوی ایمان درما شکسته بود
ما ، هیچ یک به چهره ی هم ننگریستیم
ما ، لقمه های خونین در کام داشتیم
هر لقمه ، بغض گریه ی ما بود
کز ضربه های خنده ی بیگاه می شکست
ما ، در طنین خنده ی خود می گریستیم
ما ، در شبی که بوسه خیانت بود
سیمای مهربان و سرسبز دوست را
در هاله ی سپید نبوت
با آن زبان سرخ تر از شعله سوختیم
ما ، عشق را به بوسه ی نفرت فروختیم
ما ، یار را که نعره ی حق می زد
در پای داردوزخی دشمن
با سنگ بی تمیزی آزردیم
ما ، بایزید را به یزیدی گماشتیم
ما ، پارساتر از همه ناپاکان
ناخن به خون دوست فروبردیم
ما ، کرسی بلند تفکر را
مانند نه سپهر معلق
در زیر پای لنگ تملق گذاشتیم
ما ، برج ها ز جمجمه ها برفراشتیم
ما ، فتحنامه ها به کفن ها نگاشتیم
ما ، کوردیدگان
در جستجوی جوهر دانایی
انگشت های کورتر از دل را
بر واژه ها و خط ها لغزاندیم
چندان که نام هفت خطان زمانه را
برجسته تر ز خال بتان خواندیم
ما ، خشت ها بر آب زدیم آری
ما ، سنگ ها به آینه افکندیم
ما ، گور دختران فضیلت را
مانند تازیان بیابانگرد
در شوره زار جهل و جنون کندیم
ما ، لاشه های خود را بر دوش داشتیم
ما ، دانه های اشک و عرق را
در کشتزار خوف و خجالت
می کاشتیم و می درویدیم
ما ، روح را به خدمت تن می گماشتیم
ما ، در قمارخانه ی تاریخ
میراث نسل های کهن را
چون ننگ و نام ، باخته بودیم
ما ، لذت اسیر شدن را
در دام اقتضای زمانه
چون طعم می ، شناخته بودیم
در آسمان ، طلایه ی صبحی عیان نبود
زخم عمیق خنجر خورشید
چون یادگار کهنه ای از سالیان دور
دل های سرد ما را می سوزاند
باران ، گیاه عافیت ما را
با ریزش مدامش می پوساند
ما ، ریزه خوار خوان زمین بودیم
ما ، پاره های پیکر یاران را
در کاسه های خون زده بودیم
ما ، در شب سیاه یهودایی
مهمان شام بازپسین بودیم