غزل شمارهٔ ۳۱۶۰
جان جانی و جان صد جانی
می زنی نعره های پنهانی
هر کی کر نیست بشنود وصفت
نعل معکوس و خفیه می رانی
غیر احمق به فهم این نرسد
عارت آید از این لت انبانی
سد پیش و پس تو این عارست
که سرافراز و قطب خلقانی
چون گریزی از این فزون گردد
کای فلان فارغست زین فانی