62
غزل شمارهٔ ۳۱۵۹
زندگانی مجلس سامی
باد در سروری و خودکامی
نام تو زنده باد کز نامت
یافتند اصفیا نکونامی
می رسانم سلام و خدمت ها
که رهی را ولی انعامی
چه دهم شرح اشتیاق که خود
ماهیم من تو بحر اکرامی
ماهی تشنه چون بود بی آب
ای که جان را تو دانه و دامی
سبب این تحیت آن بودست
که تو کار مرا سرانجامی
حاصل خدمت از شکرریزت
دارد اومید شربت آشامی
ز آن کرم ها که کرده ای با خلق
خاص آسوده است و هم عامی
بکشش در حمایتت کامروز
تویی اهل زمانه را حامی
تا که در ظل تو بیارامد
که تو جان را پناه و آرامی
که شوم من غریق منت تو
کابتدا کردی و در اتمامی
باد جاوید بر مسلمانان
سایه ات کآفتاب اسلامی
این سو ار کار و خدمتی باشد
تا که خدمت نمای و رامی