شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۳۴
مولوی
مولوی( غزلیات )
102

غزل شمارهٔ ۲۳۴

ز جام ساقی باقی چو خورده ای تو دلا
که لحظه لحظه برآری ز عربده عللا
مگر ز زهره شنیدی دلا به وقت صبوح
که بزم خاص نهادم صلای عیش صلا
بلا درست بلایش بنوش و در می بار
چه می گریزی آخر گریز توست بلا
پیاله بر کف زاهد ز خلق باکش نیست
میان خلق نشستست در خست خ
زهی پیاله که در چشم سر همی ناید
ز دست ساقی معنی تو هم بنوش هلا