شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۲۳۷
مولوی
مولوی( غزلیات )
102

غزل شمارهٔ ۱۲۳۷

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش
یقین می دان مجیب و مستجابست
دعای سوخته درویش دل ریش
چو آن سلطان بی چون را بدیدی
غنی گشتی رهیدی از کم و بیش
چو اسماعیل قربان شو در این عشق
ولی را بنده شو گر نیستی میش
چو پختی در هوای شمس تبریز
از این خامان بیهوده میندیش