153
غزل شماره ۷
گرفته سبزه و گل روی صحرا
سقاک اللّه ساقی هات خمراً
ز هجرانت بسوزیم و بسازیم
لعل اللّه یحدث بعد امراً
وفا در عهد حسنت گشته نایاب
احسن العهد للحسناه یدری
ز لعلت جرعهٔ روزی چشیدیم
فاحسوا من دمآء القلب دهراً
دلم بگداخت از سوز فراغت
فاجفانی الدمآیهطلن قطراً
فروغ رخ ز تار موی بنما
ارینی فی بهیم اللیل قجراً
فروزی آتش طلعت بهر بزم
باحشائی لقد سعرت جمراً
به پیش گلشن فردوس رویش
دعوا عنا ریاحینا و زهراً
دهانت سر اسرار الهی است
فقل و اکشف لسرفیک ستراً