131
غزل شماره ۴۲
ای از صفات گشته هویدا همه صفات
ذات خجسته ات شده مرآت بهر ذات
نزدیک شد که دعوی پیغمبری کنی
کز خط کتاب داری و از غمزه معجزات
یک بوسه ای ز وجه ز کاتم نمیدهی
گویا که فرض نیست بشرع شما ز کوات
نی نی مرا چه حد که چنین آرزو کنم
بر چرخ سر زنم که زنم بوسه نقش پات
دیگر برات آتش دوزخ چه حاجتست
ما را همین بس است که مردیم از برات
دایم برهگذار تو اسرار امیدوار
ای پیک نیک پی بده از محنتم نجات