شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شماره ۱۸۴
ملا هادی سبزواری
ملا هادی سبزواری( غزلیات )
115

غزل شماره ۱۸۴

تو چون پیمان عهدت می شکستی
چرا با ما نخستین عهد بستی
من از تو نگسلم پیوند و الفت
اگرچه رشتهٔ جانم گسستی
سحرگاهان برون شد مست و مخمور
بدستی ساغر و خنجر بدستی
هزاران رستخیز و فتنه برخواست
بهرجا کان پری یکدم نشستی
بده ساقی دگر رطل گرانم
که من مستم ز چشم می پرستی
بدو گفتم دهی کی کام اسرار
بگفتا آن زمان کز خودبرستی