108
غزل شماره ۱۶۲
صبا برگو بآن شیرین که گاهی
چه باشد گر کنی برمانگاهی
اگر بر ما گدایان رحمت آری
تو کاندر کشور دل پادشاهی
مدام از عمر برخوردار باشی
اجب ربی رجائی یا الهی
جفا از حد مبر جانا که ترسم
بسوزانم دو عالم را به آهی
ز بیم مدعی تا چند و تا کی
رود دلبر به راهی من براهی
ره دل زد بصورت خوش بیانی
دهد چشمش بدین معنی گواهی
خدا را زان بت خونخوار پرسید
که اسرار حزین دارد گناهی