192
برکه
ملال خاطرم از عقده ی جبین پیداست
شرار سینه ام از آه آتشین پیداست
صفای عشق درین برکه خزانی بین
اگرچه بر رخش از غم هزار چین پیداست
فروغ عشق ز من جو که همچو چشمه ی صبح
صفای خاطرم از پاکی جبین پیداست
من آن شکوفه از بوستان جدا شده ام
شب خزان من از صبح فروردین پیداست
مرا چو جام شکستی به بزم غیر و هنوز
ز چشم مست تو آثار قهر و کین پیداست