161
خوابگزاری
دوباره گفتمش آری
به راه دور و درازش
زبان تشنه برآورده هر طرف خاری
ز خشم و نفرت و کین
دهان گشوده به دشنام هر کران غاری
چه خواب بود خدایا که دوش من دیدم
کویر سوخته ای آسمان شعله وری
به هر کرانه کمینگاه اهرمن دیدم
گشود پیر معبر لبان خشک ز هم
نگاه منتظرش رفته تا کرانه دور
تو را گزارش رویا نشانه ها دارد
ز روشنان افق ها در آن سوی شب کور
فروغ شعله ی فانوس آبیاران باز
درون جنگل تاریک دود می لرزد
نگین سربی انگشتر فلزی پل
دوباره باز در انگشت رود می لرزد
به انتظار عزیز کویر ها سوگند
که دشت ها همه شاداب و بارور گردند
به اعتماد نجیب برزگ ها سوگند
که باغ ها همه سرشار بار و بر گردند